new job (33)

1.4K 224 173
                                    

‍‍‍من واقعا نگرانم.. یعنی آدم خوبی پیدا میشه؟

داخل دفتر رفتم

-سلام آقا لی

بلند شد
=سلام آقای کیم خوب هستین

-ممنون

=میخواید در رابطه با اون خدمتکار باهاتون صحبت کنم؟

-بله

=خب راستش افراد زیادی هستن که قابل اعتمادن چون بخاطر آبروشونه اما خب شما کسی رو میخواین که دخترتون باهاش راحت کنار بیاد.. دختر شما توی این مدرسه دوست زیادی نداره فقط دختر و پسر خانم نام و یک دختر از بوسان اومده.. خانم نام و همسرش که جایگاه مهمی توی جامعه دارند پس نمیشه ولی پدر اون دختر جدید دنبال کار می‌گیرده چون تازه به سئول اومده.. آشپزی و اینجور چیزارو کاملا بلده چون تنها با دخترش زندگی میکنه و ماشین هم داره.. چون دخترش هم هست اوضاع بهتره و خب من خودم حس خوبی بهش دارم.. بهش گفتم امروز بیاد

آخییشش یکم خیالم راحت شد

‌-خوبه.. خودن باها..

+سلام

با شنیدن صدای آشنایی که برام دردناک بود سریع برگشتم

باورم نمیشد.. صحنه روبرومو نمیتونستم درک کنم..

این... جونگ کوکه..

اومد سمتم و دستشو سمتم گرفت

+آقای کیم من جئون جونگ کوکم

نه نه نههه این یه خوابه.. دستام میلرزید.. بغضم گرفته بود.. جونگ کوک.. جئون جونگ کوک

~جونگ کوک~

وارد اتاق شدم.. با دیدن تهیونگ اونم تو این فاصله.. قلبم دیگه توانایی زدن نداشت.. کوک عادی باش

+سلام

با تعجب سمتم برگشت.. پس صدامو هنوز یادت میاد

میتونستم حس کنم رنگش پرید....

رفتم روبروش و باهاش دست دادم.. سعی میکردم عادی برخورد کنم.. سخت بود.. سخت بود خودمو تو بغلش نندازم و گریه کنم.. سخت بود اینکه اون روبه رومه ولی دیگه مال من نیست.. سخت بود که قرار بود من جونگ کوک نباشم

+آقای کیم من جئون جونگ کوکم
و لبخند فیکی زدم

فکش میلرزید.. بغضش گرفته بود.. میتونستم حس کنم

=آقای کیم ایشون آقای جئون همون کسی که قراره باهاتون قرارداد ببنده هستن

تهیونگ چشماش گرد شد ولی سعی کرد خودشو عادی نشون بده

-آم بله.. آقای جئون من شرایط رو به آقای لی گفتم و شمارو پیشنهاد دادن.. امیدوارم همه چیز بینمون خوب پیش بره.. من شرایط رو براتون میگم

+نیازی نیست هر جور باشه قبول میکنم چون واقعا به یک شغل با درآمد خوب نیاز دارم و خب تو این فصل پیدا نمیشه

My Turn! [VKOOK] Where stories live. Discover now