New Home (34)

1.4K 223 205
                                    

‍‍

برای شام یه غذای ساده درست کردم.. برام سخت بود توی جایی باشم که تهیونگم هست ولی مجبورم

-واقعا غذا خوشمزه بود.. دستت درد نکنه

+وظیفمه قربان

-با من اینجوری صحبت نکن

تعظیم کوچیکی کردم
+امر دیگه ندارین؟

-نه ولی بیا تو اتاقم میخوام باهات  حرف بزنم

+چشم

و بلند شد و سمت اتافش رفت و منم دنبالش رفتم.. نارا و تگوکم باهم بازی میکردن... شاید نارا اینجوری خوشحال تر باشه

داخل اتاق رفتیم و اون روی تخت نشست

-در رو ببند و بیا بشین

در رو بستم و رفتم روی صندلی کنار اتاق نشستم

-جونگ کوک.. من باید بگم که تو قراره چه کارهایی اینجا انجام بدی.. تو راننده هستی انا فقط وقتی من بگم.. آشپزی و تمیزکاری با توعه اما خودتو خسته نکن.. پرستاری از تگوکم با توعه.. من بهت اعتماد دارم پس لطفا سواستفاده نکن

+مطمئن باشین پشیمون نمیشین

-خوبه.. جونگ کوک ببخشید اینو  میپرسم ولی.. همسرت کجاس؟

+همسرم یه بیماری داره که چندساله پیگیرشه و میره آمریکا و فقط چند ماه میاد کره

-آها..همسر منم برای بوتیکش میره و خب..

میونگ هرزه هه

-میتونی بری..

.
.
.

یه ماه از اومدن جونگ کوک اومده بود و تگوک واقعا دوسش داشت و این عالیه.. من بهش کاملا اعتماد دارم.. اون اگه جونگ کوک منه پس چرا هيچی نمیگه؟

من گردنبند رو تو گردنش ندیدم.. نکنه دیگه فراموشم کرده باشه؟

من 4روز دیگه قراره به ججو برم برای کنسرت و قراره تگوک پیش جونگ کوک باشه.. من به جونگ کوک اعتماد کامل دارم.. اون بیبیه منه...

منظورم اینه بوده..

.
.
.

+قربان تگوک خوابیدن و تکاایفشون رو هم چک کردم کامل بود

-ممنون..فردا عصر اعضا میان اینجا همه چیزو آماده کن

+چشم

-و اینکه.. فردا بعد ازینکه بچه هارو رسوندی مدرسه منو ببر قبرستان.. میخوام.. با جونگ کوک.. حرف بزنم

آخر حرفشو با بغض گفت.. کیم احمق

+بله

.
.
.
.

تگوکو بغل کردم و لپشو بوسیدم و بعد موهای نارارو بوسیدم و دوتاشونو محکم چلوندم.. تگوکم مثل بچه خودم بود..

My Turn! [VKOOK] Место, где живут истории. Откройте их для себя