go (43)

1.5K 216 224
                                    

‍‍‍‍

×نارا نظرت چیه امروز بعداز ظهررو با6م بگذرونیم؟

~خب راستش...

کیهیونو دیدم که اونطرف تر روی سکو بلند کنار دیوار نشسته و داره موهای خواهرشو میبافه

ولی اون شادابیه همیشه رو نداشت

×نارا؟ راستش چی؟

~باشه بریم.. ساعت چند؟

×4چطوره؟

~خوبه

×ساعت 4 کافه نزدیک مدرسه میبینمت

~باشه

×اگه بخوای پیاده بیای باید سه و نیم حرکت کنی

~من پیاده نمیام.. به بابام میگم برسونتم

×تو که جدی نمیگی؟ تو واقعا میخوای به بابات بگی قرار داری؟

~خب اره.. مشکلش چیه؟ اون مثل باباهای دیگه نیست حتی برای اعترافم به کیهیون بهم کمک کرد

×نارا به پدرت نگو

~چرا؟

×کیهیون گی نیست
چشمام درشت شد.. یعنی چی که گی نیست؟

×حتما خبر داری که من و کیهیون از بچگی باهم دوست بودیم

سرمو تکون دادم و منتظر بقیه حرفش شدم

×کیهیون از طرف خانوادش خیلی اسیب روحی میبینه و خب حتی پول تو جیبی هم بهش نمیدن برای همین اون میخواد به هر روشی پول دراره... چون هنوز 13سالشه کار پاره وقتم بهش نمیدن پس از طریق دیگه پول در میاره

ضربان قلبم بازم تند شد..

×به این چهره مظلومش نگاه نکن اون مثل یع شیطانه.. میدونی من حدس میزنم.. پدرت بهش پول داده

این دیگه زیاده رویه

×میدونی چرا؟ پدرت نخاسته تو ازش چیزیو پنهان کنی اما نمیخوادم که با پسری باشی

حرفاش منطقی بود ولی... ددیه من دیگه اینطوری نیست

شایدم باشه.. کسی که اینهمه چیزو ازم مخفی کرده اینم ازش بعید نیس

~به پدرم نمیگم

×نارا من بخاطر خودت میگم

~میدونم .. مغزم اصلا به اونجا نرسیده بود

و بقلم کرد و منم بقلش کردم.. باید کیهیون رو فراموش کنم

.
.
.

~دوماه بعد~

تهیونگ خیلی سعی کرد توی این مدت بهم نزدیک شه اما من دیگه قبول نمیکنم

نه اینکه دیگه دوسش نداشته باشم.. من هنوزم عاشقشم اما اگه با من باشه خیلی چیزاشو از دست میده

و نارا...

تا چندروز اصلا با ما حرف نمیزد و همش بیرون بود اما کم کم خوب شد

My Turn! [VKOOK] Where stories live. Discover now