part 23. Love is... (2)

399 114 12
                                    

دید سهون

پاییز ۲۰۱۸

پسر، یعنی اون اتوبوس لعنتی کی میرسید؟!

نمیدونستم! فقط میدونستم که قراره اولین روز دبیرستانم رو به خاطر غرولند های اوما دیر کنم.

کوله پشتی ام رو برداشتم و با تمام توان به سمت در خروجی حیاط دویدم. مهم نبود که خواهرم یا مامانم چطور سرم داد میزدن که صبر کنم تا برای بار هزارم حرف های همیشگیشون رو بهم گوشزد کنن.

آپا مشغول کندن علف های هرز باغچه بود، نونا و اوما هم مشغول آشپزی بودن و سویان نونا اون روز دانشگاه نرفته بود.

آرزو به دل مونده بودم که نونا بیشتر بمونه دانشگاه و توی خونه مدام روی سرم خراب نشه و نخواد با شوق و ذوق دخترونش برام آستین بالا بزنه!

اما چون دانشگاهش توی بروکلین بود، بیشتر اوقات به صورت مجازی مجبور بود پیگیر کلاس های درسیش باشه و این به معنای بیشتر موندنش توی خونه بود.

البته به جز ساعات درسیش که اکثریت بد از ظهر بود و حدود شش ساعت از اتاقش برای درس هاش نمیومد بیرون.

"سهون!"

اوه مامان التماست میکنم! اوه سهون قراره اولین روز دبیرستانش تو یه کشور و شهر دور افتاده گند بزنه!

کوله ام رو روی شونه هام جا به جا کردم و در حالی که میخواستم از آپا خداحافظی کنم، نونا به سمتم دویید "سهونا صبر کن!"

"نمیشه نونا! دیرم شده!"

"خب یه دقیقه دیگه صبر کنی تام میاد!"

تام! هاه! سویان نونا و دوست پسرش قابلیت دیوونه کردنم رو داشتن. اما ترجیح میدادم پیش آپا و اوما در این باره سکوت کنم.

راستش تام هم پسر بدی نبود. آپا که دوستش داشت و مدام درباره بازی والیبال کره بحث میکرن. اما مشکل اینجا بود که برادر بزرگ ترش روم کراش داشت!

و هاردین استوارت از برادرش تام استوارت به مراتب مغرور تر بود! و از این متنفر بودم که تام هر جمعه برادرش رو به خونه ما دعوت کنه و هاردین به بهانه نزدیک شدنش به من بشینه درباره دانشگاه و تحصیلم توی نیویورک نظر بده.

دست به سینه شدم و غر زدم "نونا تا تام بیاد در دبیرستان کرافورد رو روم تخته میشه!"

با حرص به ساعت مچیم اشاره کردم و اوما بهم نزدیک تر شد.

وای نه... دوباره نه!

"پسرم اینجا دبیرستانش با سئول فرق میکنه، اما سعی کن احتیاط کنی خیل خب اومونی؟"

با حرص نالیدم "اوما خواهش میکنم الآن وقتش نیست! سویان مشخص نیست دوباره بهت چی گفته و من تا دانشگاه قرار نمیذارم! مگه روز اول مدرسه میخوام چیکار کنم؟! مگه فیلم عاشقانس که تو نگاه اول عاشق بشم؟!"

You Blind My Soul {COMPLETED}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang