part 58. Winter

433 86 18
                                    

های :)

خب... سابقه نداشته من انقده اسمات بنویسم :/

خودمم موندم *_*

ولی این پارت اسمات داره 😅

بخش اسماتشو ستاره زدم اگر کم سنید نخونید، بوس بهتون❤️

این پارت جز طولانی ترین پارتای فیکه، امیدوارم اذیتتون نکنه❤️

ووت و نظرم فراموش نشه لاولیا❤️

ایوی💫❤️

چانیول تقریبا تا اواخر نوامبر بستری شد. استارلینگ یک روز قبل اینکه چانیول مرخص بشه، با بکهیون از این موضوع حرف زده بود باز درصد عملکرد اکسیژنش در حال افته و باید بیشتر مراقب خودش باشه. این موضوع بکهیون رو به وحشت مینداخت اما همین که از چانیول قول گرفته بود که دیگه هیچ وقت تو اون جور مواقع طردش نکنه، دلش رو گرم میکرد.

دو روز در میان، شب ها توی بیمارستان کنار چانیول میموند. چانیول هم با اینکه تپش قلبش در دوره درمانی جدیدش به سختی و به زور اپی نفرین های تزریقی کنترل میشد، اما متقابلا به بودن عشقش در کنارش دلخوش بود.

تقریبا تا آخرین روز های نوامبر بک عادت کرده بود که یک راست از مدرسه با موتور کریس، راهی بیمارستان بشه. به زور مادرش و کریس رو راضی کرده بود که موتور رو بهش بدن تا زودتر مسیر بیمارستان رو طی کنه.

کریس مدام اعتراض میکرد و سر مادرش غرولند میکرد که بین بکهیون و خودش داره فرق میذاره و باید بک موتورش رو برگردونه.

اما بک تقریبا به گفته چان، عاشق موتور سواری شده بود! عاشق این شده بود که شب ها توی بیمارستان بدون توجهی به محیط اطرافش، پیش چانیول بمونه.

حتی به قولش به جسی هم عمل کرده بود و طبق پیش بینیش، لیا و جسی واقعا دوست های خوبی برای هم شده بودن و قرار شده بود جسی یک بار همراه خانواده اش به خونه خانواده بیون دعوت بشن.

روز های چان و بک طبق معمول به کتاب و درس میگذشت. توی بیمارستان مشخصا اجازه نداشتن کار دیگه ای انجام بدن. به جز اینکه چانیول یک بار بکهیون رو به زور سوار یکی از ویلچر های بخش کرده بود تا راهروی بخش رو مثل بچه های دو ساله رانندگی کنن.

که البته ویلسون و استیون چندباری تهدیدشون کردن که دیگه به بکهیون اجازه نمیدن به بیمارستان بیاد. بک با اینکه طبق معمول میترسید و حس بدی پیدا میکرد، اما چانیول به رفتار های تک تکشون عادت کرده بود و با بکهیون عزیزش به شیطنت بیشتر میپرداخت.

دست خودش نبود اما انقدر ها هم که فکر میکرد، توی بیمارستان با بکهیون بهش بد نمیگذشت و خنده و شیطنتشون جای اشک هایی که روز اول ریخته بودن رو گرفته بود.

You Blind My Soul {COMPLETED}Where stories live. Discover now