part 27. Authors Club

384 126 11
                                    

"دیشب چی شد هیونگ؟..."

چانیول از خنگ بازی های سهون کلافه شد و ظرف کپسول کرئونش رو با حرص روی میز کوبوند.

"هنوز نفهمیدی؟! پوف!"

به بکهیونی که حالا کنار هم تیمی هاش نشسته بود، نگاهی اندخت و باز هم خواست اون یک ذره امیدی رو که راجع به علاقش به بک کشف کرده بود رو برای سهون و لوهانی که رو به روش نشسته بودن، توضیح بده.

"ماجرای دیشب رو فراموش کنین، ازم خواسته تا با میشل برای اسم نویسی انجمن هماهنگ شم. و به نظرتون چرا دوست داره بیشتر با هم وقت بگذرونیم؟"

لوهان آهی کشید و روی صندلی اش ولو شد "از دست شما بچه ها... ببین نمیخوام ناامیدت کنم دونسنگ، اما بکهیون کلا دوست داره هوای دوست هاش رو داشته باشه."

به قهقهه های جونگده و سارانگ که جدا ازتیم و دوست هاشون یه گوشه از کافه تریا نشسته بودن، نگاهی انداخت و ادامه داد "مثل اون روزی که بک صرفا به خاطر حمایتش از جونگده آهنگ خوند."

چانیول شونه هاش رو بالا انداخت، از غذا خوردن دست کشید و در کپسول داروش رو باز کرد "خب نه هیونگ، اون دوست نداره ضعیف به نظر برسه. آهنگ خوندن اون روزش یه دلیل دیگه هم داشت، اونم این بود که نمیخواست جلوی داداشش کم بیاره."

سهون خودش رو به لوهان چسبوند و زمزمه کرد "راست میگه بیب..."

چانیول نگاهی به ادا بازی های سهون انداخت، آهی کشید و ترجیح داد داروش رو بخوره به جای اینکه به لوس بازی های اون بچه سال دومی توجهی بکنه.

"چون بکهیون هیونگ تو بغلش خوابوندش و مطمئنم برا جونگده یا جونگین همچین کاریو انجام نمیده."

لوهان آهی کشید و صندلی سهون رو از صندلی خودش فاصله داد "سهون هزار بار گفتم توی مدرسه اینطوری بهم نچسب!"

چانیول تک خندی زد و بعد خوردن داروش، در جعبه مخصوص پلاستیکی اش رو بست و به ادامه ادا بازی های اون دو تا کبوتر عاشق خیره شد.

"لو بیب... الآن سر این میز فقط ما سه نفریم کسی پیشمون نیست که..."

"سهون اتاقمون رو ازمون نگرفتن! تو اونجا بهت قول میدم هر چه قدر که دوست داری میتونی خودت رو مثل گربه بهم بمالونی! قبول؟"

سهون دست به سینه شد و نالید "نه، اونجا هم نونا و جونگی و مامان و بابا هامونو بهانه میکنی که میبینن و زشته!"

چانیول نفسش رو با حرص پس داد، جعبه دارو و فلاسکش رو داخل کیفش گذاشت و با سینی غذاش، کوله پشتیش و پالتوش از جاش بلند شد "حوصلم رو سر میبرید!"

سهون با شیطنت نگاهی به چان انداخت و با نیش باز گفت "از این به بعد تو هم نمیتونی خودت رو نگه داری و همش به بکهیون هیونگ میچسبی!‌ از اون بغله خوشت اومده، دارم به وضوح میبینم هیونگ!"

You Blind My Soul {COMPLETED}Where stories live. Discover now