Part4 🌪

8.7K 1.1K 208
                                    

ضربان قلب جونگ کوک اونقدر بلند بود که مطمئن بود تهیونگ حتما میشنوه و میفهمه چه حالی پیدا کرده ..
تهیونگ هم انگار حالش خوب نبود خیره به لبای جونگ کوک حتی نمیدونست داره به چی فک میکنه ..با صدای زنگ تلفن همراهش به خودش اومد و نگاهش رو از لبای جونگ کوک گرفت ...
جونگ کوک هم عقب تر رفت و دستی به گردنش کشید ..توی دلش حسابی فرد پشت خط رو به فحش کشید ..حتی تصور اینکه اگه تلفن زنگ نمیخورد چه اتفاقی قرار بود بیفته هم باعث میشد زیر دلش پیچ بره ...
تهیونگ در ظاهر داشت با گوشی حرف میزد اما تمام فکر و ذهنش درگیر دقایقی پیش و بیقراریه بی دلیل قلبش بود ..نگاه گذرایی به جونگ کوک انداخت و پشت میزش نشست ..همزمان دوهیون با خوشرویی وارد شد و تهیونگ به نشونه سلام سری براش تکون داد و باهاش دست داد ..
دوهیون نگاه گرمش رو به کوک داد "خیلی منتظر شدی ؟ببخش "
جونگ کوک لبخندی زد "اشکال نداره هیونگ ..میتونی سریع یه چیزی درس کنی خوابم بپره ؟"
دوهیون کیف و سوییشرتش رو روی صندلی گذاشت "اوه البته ..الان برات یه چیزی درست میکنم دوپینگ کنی باهاش " و به همراه جونگ کوک به سمت کافه رفتن ..
تهیونگ زیر چشمی حواسش بهشون بود ..بعد از اتمام مکالمش سمتشون رفت "صبح بخیر دوهیون "
"صبح بخیر اقای کیم ..قهوه میخورید ؟"دوهیون گفت و قهوه ی کوک رو جلوش گذاشت ..
تهیونگ کنار جونگ کوک نشست "ممنون میشم "
نگاه خیره جونگ کوک رو حس کرد و به سمتش برگشت ..
"گردنتون بهتره نه؟به نظر میاد رگش باز شده "
لبخند خوشگلی زد و به تهیونگ نگاه کرد ..
مرد بزرگتر دستی به گردنش کشید "اره بهتره ..دستت درد نکنه "
جونگ کوک فنجون خالیه قهوه رو عقب هل داد "خواهش میکنم اقای کیم ..من هرکاری برای شما میکنم "
تهیونگ از اعتراف صادقانه پسرک تکونی خورد و نگاهش رو به دوهیون که بهشون نگاه میکرد داد ...
دوهیون شیر داغ شده رو توی قهوه ریخت و جلوی تهیونگ گذاشت "بفرمایید ..ما دیگه میریم من ظهر میام "
تهیونگ سری تکون داد و تا زمان خارج شدنشون سرش رو بلند نکرد و خودش رو مشغول قهوه نشون داد ..
با بسته شدن در سرش رو بالا آورد و به دیوار پشت سرش تکیه داد ..نفس عمیقی کشید و سعی کرد تصویر چشمای مشتاق و لبخنده معنی دار جونگ کوک رو از ذهنش کنار بزنه ...
به همراه دوهیون وارد کلاس شدن و سر جاهاشون نشستن ..جونگ کوک لبخند گنده ای زد و با آرنجش به دوهیون که کنارش نشسته بود ضربه ای زد "هی هیونگ ..من یادم رفت تمرینارو بنویسم ..میشه بدی مال خودت رو ؟"
دوهیون سمتش برگشت و وقتی قیافه ی کیوتش رو دید نفسش بند اومد ..سرفه ای مصلحتی کرد تا نپره و لپش رو گاز نگیره "اهمم..باید مینوشتی کوک ..اینطوری یاد نمیگیری.."
جونگ کوک لباش رو به کیوت ترین شکل ممکن آویزون کرد"هیووونگگ ..بده دیگهههه همین یه بار فقط .."
دوهیون لبخنده عاشقی بهش زد و مثل مسخ شده ها دفترش رو بهش داد .و بیرون رفت تا از کمدش کتاباش رو برداره .جونگ کوک هم با عجله مشغول نوشتن شد ...هنوز سوال اول رو کامل نکرده بود که ضربه ای توی سرش خورد "آآآخخخ"
با صورت مچاله شده از درد سمت جیمین برگشت "چه مرگته عوضی ؟"
جیمین پوکر نگاش کرد " توعه جقی خجالت نمیکشی سوالارو تنها تنها کش میری ؟"
جونگ کوک اخمی کرد و دوباره مشغول نوشتن شد "قبل ازینکه به من بگی جقی زیپ اون شلوار وامونده ات رو ببند دلم ریش شد ..کونتو جمع کن بیا اینجا بشین بنویس "
جیمین بیخیال زیپش رو بالا کشید و دفترش رو روی میز پرت کرد"خیلیم دلت بخواد دیک من رو ببینی ..کلی آدم واسش سرو دست میشکونن بی لیاقت "
جونگ کوک صفحه رو عوض کرد "خاک بر سر اون خیلیا با این سلیقشون .."
جیمین روی دفتر دولا شد بلکه بهتر بتونه خطه قشنگو شکسته ی دوهیون رو بخونه "حالا دیک من رو ول کن ...از اون کتابفروش چه خبر هنو نکردتت؟"
جونگ کوک غرید "جیمینن اون اسم داره کتابفروش چیه ؟؟نخیرم صد دفعه بهت گفتم من نمیخوام یکاره باهم سکس کنیم این رو بفهم "
خنده ی ریز جیمین بلند شد "بیخیال کتاب میفروشه دیگه ..دیلدو نمیفروشه که ..بعدشم منم دارم میگم مرده گنده نمیاد عاشق یه پسره دبیرستانی بشه ..دارم میگم برو توی چشش بلکه اون سوراخ لعنتیت به یه دردی بخوره .."
جونگ کوک از کوره در رفت و با پاش جیمین رو از روی نیمکت پرت کرد پایین "خفهه شو "
جیمین همونطور که میخندید بلند شد و دوباره نشست تا ادامه سوال رو بنویسه "چرا انقدر عصبی ای تو ...خوب نیستا !تهیونگ میگرخه .."با دیدن یورا که وارد کلاس شد سریع از جاش جهید "عزیزممم سوالارو بنویس من باید برم کتابارو بیارم"دفترش و توی بغل دوست دخترش پرت کرد و ضربه ی کوچیکی به شونه ی دوهیون که بهشون رسیده بود زد "چه طوری دیک خون؟"

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang