Part9 🌪

7.1K 894 168
                                    

تکرار این سوال تو ذهنش فقط گیج ترش میکرد .هنوزم نمیخواست قبول کنه نسبت به اون پسربچه حس پیدا کرده بود *احمق نب۷اش مرد تو سی سالته چطور میتونی به یه پسرِ هفده ساله اونم همجنس خودت حس پیداکنی؟؟؟غلطه همش هوسه ..اشتباهه..بهش فکر نکن ..*
باید جلوی علاقه ای که هنوز رشد نکرده بود رو میگرفت ..وگرنه تهش رسوایی بود و هیچ ..جونگ کوک بیشتر از ده سال ازش کوچکتر بود و مهمتر از اون که پسر بود ..به علاوه در حال حاظر داشت قرار میذاشت ..به طور رسمی با یه دختر تو رابطه بود ..  نباید توجه نشون میداد ..نباید جذب میشد ..نباید...
نباید شیفته میشد و اینطور خیره و پر حس به جونگ کوک زل میزد ....
با برگشتن کوک، تهیونگ نگاهش رو به جاده داد و دوهیون رو به جونگ کوکی که سمتش برگشته بود کرد "درمورد خودمون..به خانواده ات میگی؟؟"
جونگ کوک سری تکون داد و دستش رو از دست دوهیون بیرون کشید و تو جیبش فرو کرد تا گوشیش که در حال لرزیدن بود رو بیرون بکشه "آره ..میگم بهشون .."
دوهیون لبخند زد "اونا مخالف نیستن؟"
نگاه جونگ کوک به گوشیش بود و پیام جیمین"مراقب باش کوک دوهیون جونیت کاندومارو چپوند تو جیبش :) "
لپش رو از داخل گزید و بی توجه به سوال دوهیون برای جیمین تایپ کرد "خیلی کیری ای جیمین وقتی برگردم با همونا میکنمت"

دوهیون که دید حواسش به گوشیشه ترجیح داد مزاحمش نشه و به این فکر کنه که چقدر میتونن باهم وقت بگذرونن..
قبل از اینکه فکرش جلوتر بره ماشین تکون بدی خورد و تهیونگ محکم روی ترمز زد..یوجونگ با جیغ بلندی به جلو پرت شد و یه بار دیگه جونگ کوک به سمت تهیونگ متمایل شد اما دوهیون خیلی سریع دستش رو دراز کرد و مانع پرت شدنش شد ..همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و همه برای لحظه ای تو شوک رفتن ..
در نهایت یوجونگ با ترس و وحشت زیادی سمته تهیونگ برگشت "چی..ش.ددد؟؟"
کمربندش و پشت بندش در رو باز کرد "فک کنم پنچر کردیم"
از ماشین پیاده شد ولی دوباره خم شد و کله اش رو داخل آورد و رو به کوک کرد "حالتون خوبه؟چیزیتون که نشد ؟"
جونگ کوک تقریبا تو بغل دوهیون بود اما بالاتنه اش خم بود و دنبال گوشیش زیر صندلی رو میگشت و دوهیون به جاش جواب تهیونگ نگران رو داد "ما خوبیم آقای کیم..کمک میخواین؟ "
تهیونگ کامل از ماشین بیرون اومد و به طرف لاستیک جلو و راست ماشین خم شد "نه لازم نیس زنگ میزنم امداد ..”
گوشیش رو دراورد و قبل از امداد شماره آقای جئون رو گرفت .."سلام آقای جئون من پنچر کردم شما برید فرودگاه ما یکم دیرتر میایم"
آقای جئون صدای رادیو رو کمتر کرد و با نگرانی جواب داد "میخوای بیام کمکت ؟دوربزنم؟"
تهیونگ فوری رد کرد و بهش اطمینان داد که نیازی به برگشتنشون نیست..
تماس رو قطع کرد و با امداد تماس گرفت..
یوجونگ از نبود تهیونگ استفاده کرد و سمت پسرداییش که سرش تو گوشیش بود برگشت ..دوهیون هم تو فاصله ی خیلی کمی بهش قرار داشت و همراه با یه لبخند به طرز بازی عشقش نگاه میکرد..
یوجونگ صداش رو صاف کرد تا توجهشون و جلب کنه "جونگکوکا"
یه حرکت حساب شده با انگشتش روی تاچ گوشی زد و توپ رو توی تور انداخت و برنده شد "بله نونا؟"
یوجونگ به جفتشون که حالا منتظر نگاهش میکردن نگاه کرد و لبخند پررنگی زد "شماها قرار میذارید؟"
دوهیون جا خورد ولی جونگ کوک بیخیال سرتکون داد "آره میذاریم"
دست دوهیون دوباره روی صندلی خزید و بین انگشتای جونگکوک قفل شد ..
یوجونگ جیغ هیجانی و خفه ای کشید "اووه..کوکااااا...از کی شروع کردین ؟"
جونگ کوک اینبار سکوت کرد و فشاری به دست هیونگش وارد کرد تا اون جواب بده ..دوهیون با اطمینان از حمایت جونگ کوک لبخندی زد "از دیشب..ینی من شب قبلش بهش اعتراف کردم..و ازش خواستم قرار بزاریم.."
یوجونگ با مهربونی نگاهشون کرد و هرچند سخت اما بلاخره دستش رو از بین صندلی ها دراز کرد و رو دستای تو همشون گذاشت "امیدوارم خیلی طولانی همدیگه رو دوست داشته باشین و مراقب هم باشین.."دوهیون با عشق به جونگ کوک نگاه کرد اما جونگکوک تنها به زدن لبخندی هرچند مصنوعی اکتفا کرد.
کار امداد نیم ساعت طول کشید و بعد از اون تهیونگ با سرعت سمت فرودگاه روند و سعی کرد دیگه به جونگ کوک نگاه نکنه ..
و تو تموم مسیر یوجونگ مخش رو حسابی در مورد مادرش و اخلاقاش مورد عنایت قرار داد "خیلی تو برخورد اول باهاش گرم برخورد نکن اونوقت خیال میکنه خودشیرینی....آهاا..بهش نگو خانوم جئون خوشش نمیاد؛ خانوم پارک صداش کن فامیلی شوهرش رو بیشتر میپسنده."
با رسیدن به پارکینگ فرودگاه لبخند خسته ای زد و فرمون رو چرخوند "باشه حواسم هست نگران نباش...شماها پیاده شید من ماشین رو ببرم "

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now