𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒀𝒐𝒖 𝑺𝒐 𝑩𝒂𝒅 - بدجوری دوستت دارم
قسمتی از فیک:
تمام انگیزه ام از اومدن به این کتابفروشی فقط دیدن اون صورت بینهایت جذابشه ...وقتی رو به قفسه ها می ایسته و کتابهارو مرتب میچینه، وقتی پشت میزش میشینه و با نگاه فوق‌العاده اش بهم نگاه میک...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐚 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 𝐭𝐡𝐢𝐬 𝐛𝐨𝐨𝐤 :
جونگ کوک قسم خورد که تهیونگ رو تنها نمیذاره و اون مرد قول داد با وجودِ بیماریش، کنارش میمونه تا آخرین نفسهاش، اما همه چیز به اینجا ختم نمیشه و مشکلاتِ اصلی که اون پسرِ هجده ساله بهشون فکر هم نمیکرد، برای آزمایشِ میزانِ عشقشون ظاهر میشن.. هر دو قسم خوردن نمیتونن از هم دور باشن اما روزهای سخت، قاتلِ تمامِ قول و قرار ها میشن! حتی برای تهکوکِ این داستان؟؟!!
𝐘𝐨𝐮 𝐰𝐢𝐥𝐥 𝐫𝐞𝐚𝐝 𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐟𝐮𝐭𝐮𝐫𝐞 .
نگاه تهیونگ روی صورتِ پسرش متمرکز شد و قفسه ی سینه اش با سرعتِ بیشتری به دنبالِ اکسیژن گشت" از من عکس میگرفتی یا دوستت؟" طاقت نیاورد و صورتش رو کج کرد و بوسه ی تندی به لبهای تهیونگ زد" فقط تو!تمومِ کاغذ های پولاروید از عکسهای تو نقاشی شده که من عاشقونم!" تهیونگ خندید و آروم پسرش رو به عقب هل داد"داری تحریکم میکنی؟!"
_________
♧|ژانر: برشی از زندگی، رمنس، انگست، تراژدی، اسمات. ❗تمامِ اطلاعاتِ پاورقی از منابع مطمئن جمع آوری شده و مطالب کاملا دقیق هستن.
🚫 صحنه های دلخراش و اروتیک با علامت مشخص شدن پس خوندنِ اونها و تاثیرش روی حالتون، پای اختیارِ خودتون هست.
🔵 این فیک تنها در چنلِ @v_kooki اپ میشه پس هرجایی غیر از این آدرس پیداش کردید، برای حمایت از نویسنده و زحماتش از همینجا و همین چنل دنبالش کنید.
