Part 12⚡🔞

8.9K 500 140
                                    


نمی دونست باید چیکار کنه اما نمیتونست بذاره جونگ کوک اینطوری دلگیر ازش وارد خونه بشه.
ماشین رو خاموش کرد و پیاده شد و سمت خونه ی جئون ها رفت.
"جونگ کوک؟"
با تصور اینکه پسرش هنوز پشت درِ صداش کرد اما جوابی نیومد ،حس ناامیدی به دلش چنگ انداخت و خیلی زود پشیمون شد اما نمیدونست چه کسی رو مقصر این وضع و دلِ شکسته ی عشقش بدونه"جونگ کوک هنوز اونجایی؟"
نفس حبس شده اش رو به آرومی آزاد کرد و دستی به صورتش کشید.عقب گرد کرد تا زنگ آیفون رو بزنه که همون لحظه در خونه باز شد و چشمهای تهیونگ روی صورت دلخور پسرش چرخید."جونگ کوک.."
سمت پسر کوچیکتر رفت و کامل بهش نزدیک شد تا جایی که بتونه بغلش کنه و اون رو توی آغوش خودش به طور کامل داشته باشه"متاسفم ..من ..یکم بهم حق بده همه چیز قاطی شده فقط نمیخوام اذیت بشی خب؟"
جونگ کوک صورتش رو توی گردن دوست پسرش برد و عطرش رو نفس کشید"فقط میخواستم امشب کنارت باشم..ولی اگر نمیخوای.."
قبل از اتمام جمله اش تهیونگ لبهاش رو بوسید و بهش لبخند اطمینان بخشی زد"معلومه که میخوام کنارم باشی.. زود سوار ماشین شو "
جونگ کوک آروم خندید چون تهیونگ مثل بچه ها بغلش کرده بود و اون رو سمت ماشین میبرد"من سنگینم.منو بذار پایین"
تهیونگ به ماشین رسید و اون رو دوباره روی زمین برگردوند تا در رو باز کنه"برای من وزنی نداری بیبی"

***
لبهاش دوباره خمیده شدن وقتی تهیونگ اون رو به هتل رسوند و خودش با عجله اونجارو ترک کرد.
به اتاق ویژه ای که تهیونگ برای اون شب گرفته بود نگاهی انداخت و از روی راحتیِ سرمه ای رنگش بلند شد تا جاهای دیگه رو هم بررسی کنه.
چشمهاش رو با کنجکاوی همه جا چرخوند و در آخر روی دستگاه نسبتا پیشترفته ی پخش موزیک،کمی مکث کرد.
با حس لرزش گوشیش داخل جیبش،اون رو بیرون کشید به هوای اینکه تهیونگ باشه لبخندی زد تا زودتر تماس رو برقرار کنه اما جا خورد وقتی دید جیمین تماس تصویری گرفته.
دکمه ی اتصال تماس رو زد و گوشی رو کمی از خودش فاصله داد تا تمام صورتش توی کادر باشه.
به نظر میومد جیمین در حال راه رفتنه چون نمیتونست کامل و بی حرکت اون رو ببینه.

"جیمین؟"
با کمی تاخیر صدای دوستش هم اومد"چیشد جی کی؟ یونگی منتظره از تاثیر آهنگ بشنوه"
لبخند غمگینی زد که بعید میدونست توی تماس مشخص باشه اما جیمین غم نگاهش رو هم فهمیده بود"جی کی؟چرا بک گراندت یه دیوار با تی ویه؟ قرار شد بری رستوران!!!"

"برنامه یکم تغیر کرد.تهیونگ دوست داشت امشب پیش خانواده اش باشه"
چشمای جیمین درشت شد.میخواست لب باز کنه و تهیونگی که حضور نداشت رو به باد سرزنش و فحاشی بگیره که یونگی بهش نزدیک شد و مجبور شد کنار بره.
جونگ کوک با دیدن یونگی سری تکون داد و لبخند زد"سلام هیونگ"

"هی کوک!ببینم تو از این موضوع ناراحتی؟ که تهیونگ امشب پیشت نیست؟"
لبش رو با زبونش خیس کرد و جایی غیر از گوشیش چشمهاش رو چرخوند"نمیدونم"
یونگی گوشی رو از دست جیمین گرفت و ادامه داد"اون حق داره کنار خانواده اش باشه.اما توعم قرار نیست زحمتهای این چندروزت رو دور بریزی..پشتت دستگاهه مجهزی میبینم!"
جونگ کوک به عقب نگاه کرد و با دیدن دستگاه پخش لبخندی زد و سر تکون داد."
یونگی پرسید"بلدی باهاش کار کنی؟"
دنبال فلش حاوی آهنگ توی جیبش گشت و همزمان جواب داد"فکر کنم"
یونگی دست جیمین رو کشید تا روی یکی از نیمکت های پارک بشینن و بتونه بهتر کوک رو راهنمایی کنه."اونجا که یه مانیتور کوچیک داره ،ببین میتونی تایم براش تنظیم کنی؟"
جونگ کوک کمی با دکمه های دستگاه ور رفت و درآخر روبه یونگی جواب داد"نه تایم نمیشه گذاشت"

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now