Part 4⚡

3.9K 503 293
                                    

جیمین اتدش رو روی کتاب پرت کرد و کش و قوسی به بدنش داد"مخم هنگید یه تلاشی بکنید خب دوساعته فقط من دارم حل میکنم..."
یونگی نگاهی به دفتر جیمین و راه حلش انداخت "وقتی تو هستی ما چی بگیم بیب؟"
جیمین خمیازه ای کشید و به جونگ کوکی که یه چشمش به دفتر بود و یه چشمش به گوشی نگاه کرد "هی جی کی دوساعته تمام من دارم فک میزنم تو فقط داری به اون لعنتی نگاه میکنی چی توشه اخه ؟ پورن بدون صدا میبینی؟"
یونگی خندید و دفتر جیمین رو جلوی خودش کشید تا بادقت بیشتری به راه حل دوست پسرش نگاه کنه...
نگاهش رو از گوشی گرفت و به جیمین که با تاسف نگاهش میکرد داد"هنوز جوابم رو نداده..زنگم نزده...ینی گفتن حقیقت به خانواده اش خوب پیش نرفته؟"

یونگی بدون اینکه نگاهش کنه جواب داد"فکرت رو مشغول چیز دیگه ای کن..هر اتفاقی بیفته کیم بهت خبر میده و اینکه ...نگران نباش مگه بهت نگفته که ترکت نمیکنه؟..."
جیمین هم حرف دوست پسرش رو تایید کرد "حق با یونگیه..به جای فکر کردن به خونه ی کیم و ماجرای اونجا حواست رو بده به درس ...انقدر منتظرش میمونی اخر دیوونه میشی..."

قبل از اینکه شروع کنه به حل کردن سوال بعدی صدای الارم گوشیش بلند شد و بی توجه به نگاه خیره دوست پسرش پیام رو باز کرد و با دیدن شماره ی اشنای روی گوشیش جا خورد ..
سنگینی نگاه یونگی رو حس کرد و سرش رو بلند کرد "چیه؟"
یونگی به گوشیش اشاره کرد "کیه؟"
دستپاچه شدن دوست پسرش رو به وضوح دید اما جیمین برخلاف چیزی که به نظر میرسید جواب داد"چیکار داری.."

اجازه نداد یونگی کنکاش بیشتری بکنه و سراغ حل کردن سوال رفت و جونگ کوک رو هم مجبور کرد تا چندتا سوال رو اون حل کنه بلکه فکرش کمی از تهیونگ منحرف بشه...

در تمام مدتی که جیمین و جونگ کوک سوالات رو حل میکردن یونگی گاهی شرکت میکرد اما تموم فکرش پیش گوشی جیمین و پیامی بود که باعث شد دوست پسرش اونطور مشکوک رفتار کنه..
مطمئن بود جیمین بهش دروغ نمیگه بهش اعتماد داشت اما ..پس رفتار امشبش چی بود ؟..خصوصا وقتی خواست بره توالت مقابل چشمای متعجبش گوشیش رو برداشت و به تیکه ای که جونگ کوک هم بهش انداخت توجه نکرد ..

10 دقیقه گذشت و جونگ کوک رو به یونگی که بلند میشد تا سمت سرویس بره کرد "سوال بعدی رو حل کنم؟"
یونگی سری به معنای تایید تکون داد و سمت سرویس رفت و اروم به در کوبید"جیمین چیکار میکنی؟..چرا نمیای بیرون؟"
صدای کشیده شدن سیفون اومد و خبر از تموم شدن کار جیمین میداد ..
در رو باز کرد و همونطور که گوشیش رو زیر بغلش میزد تا دستاش رو اب بکشه به یونگی نگاه کرد "توی توالت چیکار میکنن به نظرت ؟منم همونکار رو کردم چته گیر دادی به من؟"
یونگی با ابروهای بالارفته تکرار کرد "گیر دادم بهت؟؟ چه طرز حرف زدنه؟"
یونگی رو کنار زد و از توالت بیرون اومد و سمت میزی که روی زمین گذاشته بودن تا روش سه نفری درس بخونن رفت "خب جی کی حل کردی اون سوال سخته رو ؟"
جونگ کوک نگاهی به برگه اش و جواب نصفه نیمه اش انداخت و نامطمئن جواب داد"اره ولی فکر نکنم درست باش_"
ادامه ی حرفش رو با دیدن اسم مادرش روی گوشیش خورد و با گفتن کلمه مامانمه گوشیش رو برداشت و از اتاق خارج شد ..

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now