Part 16🌪

6.9K 737 171
                                    

پیرهن مردونه تهیونگ رو از تنش درآوردو تیشرت خودش رو پوشید..
تهیونگ با قوطی کرم پودر سمتش رفت"بشین روی تخت" شلوارو نپوشیده کنار گذاشت و روی تخت نشست تا تهیونگ آثار عشقبازیه دیشبو پنهان کنه"کرم از کجا اوردی؟"
انگشتشو داخل قوطی چرخوندو سمته گردن کوک خم شد"ماله آجوماست ..اومده بود تمیز کنه جا گذاشت.."
جونگ کوک صورتش رو بالا تر داد تا تهیونگ راحت تر کارشو بکنه..
بوی مردونه ای که با عطر خاصش مخلوط شده بود توی بینیش پیچید و لبخند روی لبش اورد"عطرت رو دوست دارم"
لبخندی زدو روی تخت نشست"میدونم.."
جونگ کوک گردنش رو کج کردو نگاه تعجب آمیزش رو به چشماش داد..
تهیونگ درِ کرم رو بست و روی میز گذاشتش ..دستش رو توی موهای جونگ کوک فرو کردو بهم ریخت"دیشب گفتی..یادت رفته؟" گونه هاش به سرعت رنگ گوجه شدن و خنده ی تهیونگ بلند شد..البته که یادش بود دیشب چه قدر بی پروا به تهیونگ ابراز علاقه کرده بود..
فوری از روی تخت بلند شدو شلوارش رو پوشید"من..میرم کتابخونه..امم ..بعدا میبینمت"
تهیونگ هم بلند شدو سمت کمد لباساش رفت"میرسونمت..سوییچ رو بردارو توی ماشین منتظر باش"

****
قبل ازینکه وارد کتابخونه بشه بازوش به عقب کشیده شد..جیمین با نگاهی شاکی بهش تشر زد"هیچ معلومه کدوم گوری هستی تو؟نباید یه ندا به من بدی تا بدونم چرا باید جون توعه کیرو نجات بدم؟نه به من گفتی کدوم قبرستونی بودی نه به دوست پسرت..مامانتم که پیچوندم واست..خوش میگذره؟؟از کی تا حالا غریبه شدیم؟"
انگشتش رو فوری جلوی لبهاش گرفت"هیییس..چته؟وایسا الان توضیح میدم..دوهیون کو؟؟"
جیمین چشم غره بدی بهش رفتو به پله ها اشاره زد"پایینه رفت هوا بخوره..حالش خوب نیس کوک رنگ به رو نداره..امروزم که دید نیومدی حسابی حالش گرفته شد..کجابودی تو ..میخواستی بپیچی میگفتی بهم لعنتی"
سرشو پایین انداخت و اروم زمزمه کرد"خونه ی تهیونگ بودم.." جیمین سری تکون داد"هرجا یه زنگ حداق-چییییی؟!!"
با ناله وحشت زده جیمین از جاش پریدو جلو دهنش رو گرفت"لعنتی چرا داد میزنیییی؟"
جیمین با چشمای گشاد شده بهش نگاه کردو دهنشو ازاد کرد"چی گفتییی؟کجا بودی؟"
جونگ کوک اروم تکرار کرد "خونه ی کیم..تهیونگ"
صورت جیمین توی هم رفت" وادفاک ..تهیووونگگ ؟؟اونجا ..چیکار میکردی؟"
جونگ کوک لبش رو گزیدو سمته پله ها رفت"بذار برم پیش دوهیون ..بعدا برات توضیح میدم.."
جیمین نفسش رو ازاد کردو دستشو به گوشه ی لب دوستش رسوند"بگو که فکرم اشتباهه.."
خب جیمین باهوش بود ..ذهن منحرفش با شنیدن جمله ی کوچیک جونگ کوک به راحتی منظورش رو گرفته بود ..و جونگ کوک بهش حق میداد اگه جیمین ازش عصبانی بشه چون یه خیانتکار بود ..هرچند از کارش پشیمون نبود ..اما..خیانت کرده بود ..یه حرکت زشت..و لذت برده بود ..خوابیدن با تهیونگ رویایی بود که هرلحظه توی ذهن عاشقش جون میگرفت و پررنگ تر میشد ..و بالاخره به واقعیت رسیده بود.. 
عقبگرد کردو بدون حرف از پله ها پایین دوییدو به جیمین اجازه داد تا به حدسش مهر تایید بزنه"عوضی"جیمین زیرلب گفتو به دیوار تکیه زد..نمیدونست باید برای بهترین دوستش بابت شب هاتی که گذرونده خوشحال باشه یا ازینکه خیانت کرده ازش عصبی شه؟!
جونگ کوک براش ارزشمند و دوست داشتنی بود ..تنها چیزی که میخواست ارامش و خوشحالیه دوست لعنتیش بود .ولی مسلما دوست نداشت جونگ کوک به خاطره لذت های کوتاه مدت به خودش اسیب برسونه ..میترسید تهیونگ براش خوب نباشه و این بود که عصبیش میکرد..از اختلاف سنی بیش از حدشون نگران بود و بیشتر از همه دلش نمیخواست بعدا جونگ کوک از تصمیمش پشیمون بشه و ضربه بخوره...

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now