Part 10🌪

7.5K 893 229
                                    


بین قفسه ها چرخید و بسته ی رشته ی آماده رو تو چرخ خرید انداخت و همونطور هم از پشت تلفن به یوجونگ گوش میکرد
"کت شلوار سورمه ایت رو دادم پسرا ببرن اتوشویی خیلی چروک بود ..چندتا از تیشرتاتم انداختم تو ماشین لباس شویی یادت باشه اون نرم کننده لباسی که گفتم رو بگیری خیلی بوش خوبه..بسته ی رشته برداشتی ؟زندایی یادش رفته بود بگه"
با چشماش دنبال نرم کننده لباس مخصوص ماشین با رایحه ی لاوندر گشت و با دیدنش برش داشت"آره برداشتم دستت درد نکنه خودم میومدم مرتبشون میکردم دیگه چه کاری بود .."

یوجونگ اون طرفه خط پیرهن شکلاتی رو تو کاور آویزون کرد و چشمش به کت اسپرته توی چمدون افتاد و هین کشید " عزیزم چرا لباسات رو انقدر مچاله گذاشتی تو چمدون خب الان این کتتم چروک شده باید بدم بچه ها ببرن"
مایع نرم کننده رو تو سبد گذاشت و جلوتر رفت تا به قفس های لوازم تزیینی برسه"انقدر اون بچه هارو اذیت نکن  بزار برگشتم میبرم خودم "
یوجونگ کت رو روی تخت انداخت و همونطور که ریز میخندید سمت باقیه لباسا رفت "اتفاقا اونا الان خیلیم خوشالن که باهم فرستادمشون از خونه بیرون کلی ذوق داشتن"
تهیونگ قفس رو دور زد و با دیدن آقای جئون که اشاره میکرد سمت میوه جات میره سر تکون داد و با لبخندی که حاصل از تصور ذوق کردنه بانمک جونگ کوک بود پرسید "چراذوق؟؟چی شده مگه؟"
یوجونگ با هیجان ادامه داد "نفهمیدی ینی ؟از رفتاراشون مشخص بود ..دارن باهم قرار میذارن خود کوکی بهم گفت..وااای خیلی براشون خوشالم دوهیون خیلی پسر خوبیه قیافه اشم خیلی خوبه و بهم میان"

لبخند روی لبش ماسید و بسته ی بادکنک از دستش ول شد "قرار میذارن؟"
بی اختیار تکرار کرد و یوجونگ دوباره تایید کرد و شروع کرد به آنالیز و تعریف حالات و نگاهاشون بهم..
ولی تهیونگ نمیشنید انگار که کَر شده بود *قبول کرد؟که باهاش قرار بزاره؟ینی چی؟چطور تونست..مگه عاشق من نبود ..مگه من رو نمیخواست..به همین راحتی عشقش هیچ شد ؟میدونستم همش هوسه ..میدونستم از سرش میفته..*
"تهیونگ؟؟میشنوی؟؟عزیزمم؟؟"
با صدای یوجونگ که از پشت گوشی صداش میزد از فکر بیرون اومد "میشنوم بگو"
یوجونگ چمدون خالی رو گوشه ی اتاق گذاشت "به دایی بگو یادش نره میز و صندلی ها رو بگیره آقاهه زنگ زد گفت که شصت تاش آمادست"
بسته ی بادکنک رو بدون توجه به رنگاش تو سبد پرت کرد و جلو رفت "باشه اگه کار نداری قطع کنم باید برم حساب کنم"
یوجونگ متوجه گرفتگی صداش شد اما چیزی نپرسید "باشه عزیزم منتظرتم"
گوشی رو قطع کرد و تو جیبش فرستاد و رفت تا حساب کنه ..
عصبی بود ؟شایدم حسادت میکرد ..*به من چه خودشه و زندگی خودش من چرا واکنش نشون بدم ..اینطوری براش بهتره …امیدوارم دوهیون لیاقتش رو داشته باشه..جونگ کوک براش زیادیه..گرچه به حسش شک دارم و فک نکنم واقعا عاشقش باشه..احتمالا میخواد ازش استفاده کنه..اینا همه حسای زودگذر جوونیه..چه قدر احمقه که باهاش وارد رابطه شده..امیدواردم پشیمون نشه*

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now