Part 11🌪

7K 870 110
                                    

"دوتا کیک ماهی آجوما"
سرش رو بلند کرد و با دیدن جیمین لبخند گرمی زد "چطوری جیمین؟" موهاش رو از جلوی چشمش کنار زد و جواب لبخند گرمه آجومارو داد "خوبم..جاتون رو عوض کردین یکم طول کشید تا پیداتون کنم"
زن سن بالا سیخ های کیک ماهی رو مقابلش گرفت "آره گفتن نباید تو کوچه باشم.."
پول رو از جیبش درآورد و همونطور که سیخارو میگرفت پول رو تو دست آجوما گذاشت "گیر زیاد میدن نمیدونم هدفشون چیه امیدوارم دیگه اذیتتون نکنن"
آجوما سری تکون داد و رفت تا سوسیس خونی ها رو اماده کنه و جیمین هم ازش خدافظی کرد و  وارد  سرپایینی شد..
گازی به کیک ماهی توی دستش زد و بی اهمیت به بچه هایی که تو پارک مشغول بسکتبال بودن وارد کوچه اشون شد. 
بازم مثل این دو روز اونجا بود، درست مقابل خونه..
گاز گنده ی دیگه ای زد و بی خیال جلو رفت و کلیدش رو از تو کوله اش بیرون کشید.. 
با نزدیک تر شدنش به خونه یونگی تکیه اش رو از دیوار گرفت و سمتش قدم برداشت"کجا بودی؟؟"
جوابی نداد و کلید رو توی قفل در چرخوند، هُُل داد و قدم جلو گذاشت ..
یونگی هم با گستاخی تمام پشت سرش حرکت کرد اما جیمین در رو برای بستن جلو کشید"چی میخوای باز؟"
یونگی با اخمی که بخاطر نداشتنه اجازه ی ورودش به خونه ی مقابلش بود بهش نگاه دقیقی انداخت "سه روزه دارم میگم چی میخوام بازم میپرسی؟"
جمین سیخ خالی رو کناری پرت کرد و دومی رو به دهنش نزدیک کرد "من گی نیستم"
یونگی تک خندی کرد و سرش و کج کرد "چرت نگو"
جیمین لقمه ی تو دهنش رو جویید و دوباره تکرار کرد "گی نیستم" اینبار اخم کرد و  با جدیت تو چشماش زل زد " برام مهم نیست" با یه گاز گنده ی دیگه سیخ چوبی رو خالی کرد و مجددا کنار قبلی پرتش کرد "من از دخترا خوشم میاد توعم بیخودی خودت رو خسته نکن چون هیچوقت قبول نمیکنم باهات باشم"
چرخید تا وارد خونه بشه اما یقه ی سوییشرتش از پشت کشیده شد و سمت دیوار کنار در پرت شد .صورت خشمگین یونگی درست مقابل چشماش قرار گرفت و با چشمای به خون نشسته تو چشمای بیخیالش زل زد "تو غلط میکنی از دخترا خوشت بیاد جیمین و من ازت نمیخوام قبول کنی با من باشی چون تو مجبوری با من باشی؛ انتخابی نداری..برات مفهومه یا جور دیگه ای حالیت کنم؟"
جیمین خنده ی مسخره ای کرد و دستای یونگی رو از روی یقه اش کنار زد "این روزا سریال زیاد میبینی نه؟پاک خل شدی.من کاری که دوست داشته باشم میکنم مین و تو هیچ غلطی با من نمیکنی"
یونگی پوزخند ترسناکی زد و بیشتر تو صورتش خم شد و درست کنار گوشش لب زد "با من اینطوری حرف نزن جیمین ..داری تحریکم میکنی که بی توجه به چهارچوبای جنسیم همین جا بفاکت بدم پس مراقب جملاتت باش . .. و اینکه این بار آخره بهت تذکر میدم از اون دختر و امثالش فاصله بگیر وگرنه دیگه انقدر آروم نمیمونم بیبی"
جیمین دیگه تحمل نکرد و زانوش رو محکم بالا اورد و تو شکم یونگی کوبید.. 
دادی کشید و عقب رفت و رو شکمش خم شد "لعنتیی چه گهیخوردی؟"
جیمین دستی تو موهاش کشید و لباسش رو مرتب کرد "من فاک بادیت نیستم مین اشتباه گرفتی.دیگه ام نبینم دوروبره خونه ام پیدات بشه چون در اون صورت آروم نمیشینم و اینبار دیک خوشگلت رو با خاک یکسان میکنم میدونی که خیلی درد داره ؟"
بی توجه به یونگی که با خشم زیادی نگاش میکرد وارد خونه شد و در رو بهم کوبید.. 
خودش رو خونسرد نشون داده بود ولی درواقع بدنش از درون گر گرفته بود و حس گرمای بیش از حد میکرد.. 
نمیخواست قبول کنه از حرفای یونگی خوشش اومده ..اون لعنتی دشمنش بود و بارها  توسط آدماش کتک خورده بود و مورد زورگیری و آزار و اذیت قرار گرفته بود.. 
دستی به صورتش کشید و از حیاط گذشت و وارد خونه شد "من برگشتم"
خانم پارک گوشی تلفن رو از صورتش فاصله داد و جلوش  نگه داشت و رو به پسرش کرد "جیمینا غذات تو ماکروفره گرمش کن بخور" سری تکون داد و وارد آشپزخونه شد و دکمه ی استارت ماکروفر رو زد. 
یخچال رو باز کرد و بطری آب رو به همراه ظرف کیمیچی بیرون کشید و روی میز گذاشت. 
غذای گرم شده رو از توی ماکروفر درآورد و پشت میز نشست و مشغول شد.. 
فکرش هنوز درگیر یونگی بود ..دو شب پیش بهش پیام داده بود که باهم قرار بزارن و جیمین چون تو شوک رفته بود نتونست جوابش رو بده ..ولی همون شب پیامش رو برای جونگ کوک فوروارد کرد و کوک بهش گفته بود مراقب باشه چون بنظرش این پیشنهاد یهوییش مشکوکه و جیمینم بهش اطمینان داده بود که قبول نمیکنه. 
قاشقش رو از برنج پرکرد و توی دهنش برد *دوست دارم بدونم تو سرش چی میگذره ..ینی واقعا دوسم  داره؟..امکان نداره*..
با صدای گوشیش از فکر بیرون اومد و تماس رو وصل کرد "هیی کووک"
صدای آروم ولی شاکیِ جونگ کوک از اون طرف شنیده شد "هیچ معلومه کدوم گوری هستی که جوابم رو نمیدی ؟کاکائوتاک ترکید بس که پیام دادم بهت"
در بطری آب رو یه دستی باز کرد و سرکشید .و بعد از سیراب شدنش دهنش رو با پشت دستش پاک کرد "بیرون بودم چی شده؟دوهیون کردت؟کاندومارو گم کرده؟"
جونگ کوک حواسش به در حموم بود و صدای شیر آب نشون میداد هنوز مشغول مسواک زدنه "خفه شوو ..دو دقیقه جدی باش"
جیمین از پشت میز بلند شد و ظرفش رو تو ظرفشویی گذاشت و آشپزخونه رو برای رفتن به اتاقش ترک کرد "جدی ام.بگو"
جونگ کوک یه بار دیگه به حموم نگاه کرد و لباش به لبخند هیجان زده ای باز شد "تهیونگ باهام پیانو کار کرد و قراره اون آهنگ رو فردا تو جشن دوتایی بزنیم"
جیمین وارد اتاق شد و خودش رو روی تخت انداخت"این خبر خوبیه کوک و خوشحال کننده ..ولی تو الان با دوهیونی بهتر نیست بیخیال یکیشون بشی ؟"
جونگ کوک با ناراحتی جواب داد"من واقعا نمیخوام ..نمیخوام بهش فکر کنم ولی اون ..فقط تو فکرم نیس همه جا هست جیمین ..من نمیخوام
حواسم بهش باشه ولی اون همش حواسم رو از فراموش کردنش پرت میکنه "
جیمین یه دستی گوشی رو نگه داشت و با دست دیگه اش دکمه ی شلوارش رو باز کرد و همونطور که دراز کش بود اون رو با کمک پاهاش درآورد "میفهمم حست چیه کوک ولی توعه لعنتی داری جوری رفتار میکنی که انگار داری با دوهیون بازی میکنی "
جونگ کوک با بُهُت نالید "فااک نهه..من باهاش بازی نمیکنم ..منم دوسش دارم ولی نمیتونم عاشق تهیونگ نباشم جیمین اون لعنتی فراموش نشدنیه"
جیمین گوشی رو روی اسپیکر گذاشت و نشست تا تیشرتش رو دربیاره و چشماش رو که میرفت تا بسته شه کنترل کرد "جونگ کوک تو نباید نگاهش کنی نباید بهش فکر کنی خودت رو بچسبون به دوهیون و فکر کن هیچ کیمی وجود نداره باور کن فراموشش میکنی "
جونگ کوک لبش رو گزید و با لبه ی تیشرتش ور رفت "امیدوارم..اگه ..اگه نشد چی؟"
جیمین بالاخره موفق شد تیشرتش رو دراره و زیر پتوش خزید و با خواب آلودگی زمزمه کرد "اونوقت هر غلطی میتونی بکن تا اون فاکر لعنتی رو بدست بیاری "
از لقبی که جیمین واسه تهیونگ استفاده کرد دلش ضعف رفت و لبهاش کش اومد "پس توعم قبول داری اون یه فاکر لعنتیه؟"
جیمین جواب نداد و جونگ کوک حدس زد دوباره پشت گوشی خوابش برده"یاااا پارک جیمین "

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now