Love You So Bad | VKOOK - YOONMIN

Last Part⚡

روی تخت نشسته و به گوشیش نگاه میکرد.
نمیدونست این خبر رو چطور باید به جونگ کوک بده.
زبونش نمیچرخید حتی برای خودش تفهیمش کنه..
نفس عمیقی کشید و لحظه ای چشمهاش رو بست، توضیحِ آماده ای نداشت پس باید حرفهاش رو مرتب میکرد تا سفرشون خراب نشه..
اما در هر حال که این اتفاق میفتاد و برنامه اشون رو به زوال می رفت..، روبدوشامبرش رو از توی چمدون برداشت و بعد از تن کردنش سمتِ میزِ نزدیک پنجرهرفت.
اتاقشون نزدیک عرشه ی اول بود و دید خوبی نسبت به دریا بهشون میداد، اما برای تهیونگ دیگه دوست داشتنی نبود چون ذهنش توی حرفهایی که پشت تلفن شنیده بود، دست و پا میزد..
" ته؟ نمیای؟"
سمت جونگ کوک برگشت و لبخند عمیقی بهش زد"
الان میام. برای شام غذا سفارش بدم بیارن اینجا یا بریم رستوران؟"
جونگ کوک ادای فکر کردن درآورد و اخمِ بامزه ای کرد" اومم..نظر خودت چیه؟ بهتر نیست بریم رستوران؟"
تهیونگ جلو اومد و منوی توی دستش رو نشون داد" غذای ایتالیایی یا بین الملل؟"
جونگ کوک نگاهی سرسری به لیست منوها انداخت و دومی رو انتخاب کرد" بین الملل."
منو رو روی تخت انداخت و روبدوشامبر رو از تنش درآورده، داخلِ حموم رفت" درد نداری جونگ کوک؟ میتونم بگم غذارو بیارن اتاقمون."
وارد وان شد و قبل از اینکه بشینه، لکه ی بنفش رنگروی رونش رو نشونِ تهیونگ داد" ببین باهام چیکار کردی؟ حالم خوبه بیا اینجا.."
لبخندی زد و جلو رفته، دستهاش رو روی لبه های وان گذاشت و سمت صورت همسرش خم شد" چطور یه پسر انقدر خوشگله؟ "
جونگ کوک خندید و عقب رفت تا مرد داخل وان جا بشه" من خوشگلم؟ این صفت برای دختر های دهه بیست سالگی استفاده نمیشه؟"
تهیونگ توی وان نشسته بود اما راضی به نظر نمیرسید ،پس دست دراز کرد و کمر خیس و گرم پسرش رو گرفته، اون رو روی پاش نشوند" حالا بهتر شد!"
به چشمهای براق جونگ کوک نگاه کرد و لبهاش رو  با زبونش خیس کرد" از وقتی دیدمت، کلمات معنای خودشون رو از دست دادن. اون ها هیچوقت جنسیت نداشتن و حالا انگار اصلا هویتی ندارن جونگ کوک .
انقدر زیبا بهم نگاه میکنی که بی قرارت میشم. نمیدونی چقدر سخت بود تو رو نادیده بگیرم.."
لبخند پسر کمرنگ شد اما رنگ نباخت" تو که باهام سرد بودی، دنیام انگار یخ زده بود تهیونگ..دیگه اینکارو باهام نکن. قول بده."
به مرد نگاه کرد و وقتی جوابی نگرفت، لبخند ناباوری زد" قول نمیدی؟"
تهیونگ هنوز نگاهش میکرد اما جوابی نداشت که بده و این سکوت، داشت ماهیچه ی تپنده ی پسرش رو با خشونت میفشرد!
دستش رو روی پهلوی جونگ کوک حرکت داد و تا پشت گردنش رسوند" قولی نمیدم که مطمئن نباشم پاش میمونم."
جونگ کوک عقب رفت، دورترین نقطه نسبت به تهیونگ و بعد سر تکون داد" درسته. حق با توعه." سایه بی مهری کنار همسرش ایستاده بود و لحن دلگیرِ جونگ کوک ناراحتش میکرد" مآوی؟ تو میدونی شرایطمون چقدر تغیر میکنه؟ خبر داری چه اتفاقاتی منتظرمونه؟ چطور قول بدم که رفتارم با تو عوض نمیشه وقتی هرروز رنگ نفسهام کنارت فرق داره؟" جونگ کوک بلند شد و سمتِ محفظه ی شیشه ای دوش رفت" پس برنامه ات اینه؟ با خودت قرار گذاشتی یه روزی دوباره باهام سرد میشی؟ بهم پشت میکنی و با کلماتت آزارم میدی؟ "
نباید اجازه میداد این برداشت های غلط رابطشون رو کدر کنه" نه بیبی، معلومه که نه!"
بلند شد و سمتش رفت، پشتش قرار گرفت و تن لختش رو بغل کرد" جونگ کوک من به بدترین شکل ممکن دوستت دارم. هر رفتارم از تو تاثیر میگیره، من نبض قلبم با نگاهت سرعت میگیره.. وقتی تو اشتباه کنی و من رو عصبی کنی، نمیتونم همچنان آروم باشم! منم دلخور میشم نمیتونم قول بدم که حتی با وجود درد خودم، بهت لبخند میزنم تو یه شوهرِ متظاهر میخوای؟"
با آرنجش به سینه ی مرد کوبید و اون رو عقب فرستاد" خدای من! چطور میتونی انقدر خودخواه باشی کیم تهیونگ؟!!! فکر کردی بابت صداقتت ازت تشکر میکنم؟؟ داری واضحا بهم میگی وقتی اشتباه کنم دیگه ندارمت!"
تهیونگ هم اخم کرد و مچ دستش رو کشید" میخوای دوباره یه اشتباه فاکی بکنی و مطمئن شی من رو داری؟؟ چه انتظاری از من داری جونگ کوک؟!"
نگاه هاشون بهم چسبیده و جدا نمیشدن، هر دو تند نفس میکشیدن و قلبشون میلرزید برای اینکه توی آغوش هم فرو برن، اما جونگ کوک دستش رو عقب کشید و قلبش رو از داشتنِ بازوهای همسرش دورش محروم کرد!
" میخوام دوش بگیرم. برو بیرون"
تهیونگ مخالفت کرد" هنوز صحبتمون تموم نش_" حرفش قطع شد چون جونگ کوک دوش رو وا کرده و بی توجه بهش، زیرش رفته بود.
اون به سکوت احتیاج داشت.
به اینکه حرفهای همسرش رو هضم کنه و بفهمه واقعا منظورش چیه. چه کسی احساسی تصمیم گرفته و خودخواهِ واقعی کدومشونه..
تهیونگ دستی به صورتش کشید و چرخید تا بیرون بره که جونگ کوک صداش زد" شامپو بدن رو بده بهم.." و به این طریق، نارضایتیش رو از خروج مردش اعلام کرد.