Part 22🌪

5.3K 609 147
                                    


اگر میشد هرچیزی که تصورش رو میکردیم اتفاق بیفته به نظرم دنیا جای شیرینی واسه ی زندگی نمیشد..اما خب این ضدحال خوردن ها همیشه هستن..مثل وقتی که برخلاف انتظار جونگ کوک به جای مرد یه زن خوش چهره وارد خونه ی تهیونگ شد..

ریجین نگاه قدردانی به تهیونگ انداخت و لبخند زد"ممنون تهیونگ...میدونم مزاحم شدم ولی ..موندن توی هتل اصلا برام ممکن نبود.."
تهیونگ سری تکون داد و سمت اشپزخونه رفت"قهوه میخوری؟" ریجین تشکر کرد و سمت کاناپه رفت"خونه ی قشنگیه!سلیقه ات عوض شده ..قبلا روشن دوست نداشتی"
با فنجون قهوه به سمتش اومد و مقابلش نشست"ادما تغیر میکنن..برای سازگاری بیشتر با زندگی!!"
ریجین سر تکون داد و نفس عمیقی کشید"عطر اینجارو دوست دارم..دقیقا مثل 5 سال پیش که-"
تهیونگ تی وی رو روشن کرد و بین حرفش پرید"اتاق مهمان رو واست اماده کردم!..لطفا ماجرای 5 سال پیش رو که خیلی وقته تموم شده الان دوره نکن..برام خوشایند نیست..و اینکه.." به چهره ی جدی تهیونگ نگاه کرد و منتظر شد..
تهیونگ هم نگاهش رو از تی وی گرفت و به صورت زن مقابلش داد"کسی که دوسش دارم اینجاست..دلم نمیخواد با تعریفات اشتباه تو براش سو تفاهم ایجاد بشه..پس راجع به یکسال زندگی مشترک ناموفقمون هیچ صحبتی نکن!!"
ریجین با همون لبخند روی لبش سر تکون داد و فنجون قهوه رو به لبهاش نزدیک کرد"ولی..به نظرم خوب بود حقیقت رو بهش میگفتی!!"

اهمیتی به حرفش نداد و وارد اتاق خودش شد و سمت حمومرفت"جونگ کوک؟چیزی نمیخوای؟"
نگاهش رو از شامپوی توی دستش به در حموم داد"نه همه چیز هست" تهیونگ به لباسای روی تخت نگاهی کرد و دوباره صداش زد"اگه چیزی خواستی صدام کن"
در باز شدو کله ی کفی شده ی دوست پسرش از لای در مشخص شد"ته؟..مهمونت اومد؟"
تهیونگ با دیدن قیافه ی کیوتش و لپاش که بخاطر دمای اب گل انداخته بودن خندید و ضربه ای با نوک انگشتش روی بینیش زد"کیوت!!..اره اومده..توی اتاق مهمان میمونه نگران نباش"
جونگ کوک نگران نبود..البته نه تا وقتی که روی راحتی های مورد علاقه اش یه زن ننشسته بود!!.
ریجین با دقت به پسر نوجوون مقابلش نگاه کرد..زیبا بود ولی از پسر بودنش جا خورده بود..فکر نمیکرد فرد مورد علاقه ی همسر سابقش یه پسربچه ی دبیرستانی باشه!!
"او ریجینم..دوست قدیمی تهیونگ و تو؟؟"
جونگکوک بی اهمیت به دستی که سمتش دراز شده بود لبخند فیکی زد"جونگ کوکم..دوست پسر تهیونگ!!"

از لحن دشمن طلب جونگ کوک میتونست متوجه ی حسادتبی اندازه ی پسر کوچولوش بشه..اون همینجوری بخاطر یه زن که وارد خونه اش شده بود عصبی بود و حسادت میکرد..مطمئنا فهمیدن حقیقت برای جونگ کوک خیلی میتونست سخت باشه..
ریجین برخلاف جونگ کوک لبخند گرمی زد و کیفش رو از روی کاناپه برداشت"من میرم کمی استراحت کنم"
روبه تهیونگ کرد"شام رو خودم درست میکنم..برای تشکر از اینکه اجازه دادی خونه ات بمونم"
تهیونگ بی تفاوت سر تکون داد و ریجین به اتاقش رفت..
سمت دوست پسر جذابش چرخید و دلخور نگاهش کرد"یه زن؟ته تو یه زن اوردی خونه؟"
تهیونگ جلو رفت و پسرک دلخورش رو بغل کرد"فقط سه روز ..ینی دوشب اینجاست..متاسفم کوک..اما برنامه ی ما برای خوش گذرونی یکم عقب میفته"
جونگ کوک نفس عمیقی روی پوست گردن تهیونگ کشید که باعث شد قلقلکش بیاد"از پیرمردای ضدحال زن بدم میاد!!"
با ابروهای بالارفته به صورت کیوت و اخموی جونگ کوک نگاه کرد"تو باز به من گفتی پیرمرد؟"
جونگ کوک با سرتقی سر تکون داد"اره تو یه پیرمرد ضدحال زنی.." تک خندی کرد و مچ دست جونگ کوک رو گرفت و به طرفاتاق کشید..
نیش جونگ کوک با کوبیده شدن کمرش به دیوار اتاق خواب باز شد و تهیونگ فهمید که هدف پسرکوچولوش از اول همین بوده"وروجک شیطون!!"
مرد بزرگتر گفت و ضربه ای به باسن پسرش زد..
جونگ کوک دستاش رو بالا اورد و دور گردن مردش انداخت و جلوتر کشید"بوسم کن"
تهیونگ بدون اتلاف وقت لب های پسرش رو توی دهنش کشید و مکشون زد و با کج کردن صورتش تسلط بیشتری روی بوسه پیدا کرد... همراهی جونگ کوک توی بوسه به شکلی خیلی حرفه ای همونجوریبود که تهیونگ رو دیوونه میکرد و باعث میشد با وارد کردن زبونش بوسه اشون رو خیس تر و محکم تر پیش ببره....
پهلوی پسرکش رو با انگشتاش فشرد و بالا کشیدش و با حلقه شدن پاهای جونگ کوک دور کمرش راضی از پوزیشنشون، بوسه رو ادامه داد..

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now