49. انگشت های بارون

522 99 84
                                    

"آروم! آروم بابا! چه خبرته؟ آها همینجوری خوبه... وایسا درو باز کنم. کلیدت کجاست؟"

تهیونگ به جیب کتش اشاره کرد و مرد بعد از برداشتن کلید، فورا درب خونه رو باز کرد.

فضای دلگیر و سرمایی که گویا حتی به وسایل خونه هم سرایت کرده بودن، نشون از این می‌داد که مدت هاست کسی پا به اینجا نذاشته. گلدون هایی که روزگاری از عشق تهیونگ سیراب می‌شدن و با سرسبز شدنشون اون عشق رو به تنها صاحب این خونه برمی‌گردوندن، حالا با برگ های زردشون خوش آمدگویی بزرگی براش راه انداخته بودن.

تهیونگ نفس عمیقی کشید اما چیزی جز بوی خاک نسیبش نشد.

ناگهان حس کرد که چقدر دلش گرفته!

نه از اون گلدون ها و نه حتی از ذرات خاک که به خودشون اجازه داده بودن با هر دم و بازدم توی ریه های مرد طراح جا خوش کنن!

از خودش دلخور بود. از اینکه هنوز هم به خودش اجازه می‌داد دلش برای اون پسرک دندون خرگوشی تنگ بشه و بعضی وقت ها حتی چند قطره‌ای هم بخاطرش اشک بریزه. از اینکه بلاخره دوری از پسرک کار خودش رو کرده بود و اون فقط نتونسته بود به دوست داشتنش اعتراف نکنه...

واقعا راز این آدمی‌زاد دو پا چیه که تا دنیا دنیاست، دست روی چیزهایی می‌ذاره که یا نمی‌تونه به دستشون بیاره، یا خیلی وقته از دستشون داده!

"هی تهیونگ!"

با صدای بلند جونگ بوم، ناگهان به خودش اومد و چشم از اون نقطه نامعلوم گرفت:

"چی؟"

جونگ بوم نگاه متعجش رو به چشم های دوست صمیمیش دوخت و جواب داد: "کجایی؟ اصلا فهمیدی چی گفتم؟"

مرد طراح نگاهی به خودش که حالا روی کاناپه نشسته بود انداخت و سرش رو با گیجی به طرفین تکون داد. اونها اصلا کی داخل خونه شده بودن؟!

"یه بار دیگه بگو."

جونگ بوم که انتظار شنیدن این جواب رو داشت، آهی کشید و دست آسیب دیده‌ی مرد رو از روی شونه‌اش برداشت تا از این بار اضافی‌ای که از بیمارستان تا اینجا روی دوشش بود خلاص بشه.

"هیچی. گفتم باید هرچه زودتر از کالکشن بهاره‌مون پرده برداری کنیم... ببینم آب می‌خوری؟"

و قبل از اینکه تهیونگ بتونه مخالفتش رو اعلام کنه، برای آوردن آب از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت.

"بعد از اینهمه وقت کار کردن با من هنوز نمی‌دونی باید چیکار کنی؟ برای شوی بهاره هم من باید بهت بگم؟ خب خودت مثل همیشه انجامش بده دیگه جونگ بوم!"

"من کارمو بلدم! ولی مسئله اینه که ما برای انجام این کار لعنتی به جونگکوک نیاز داریم!"

Before I Fall || Yoonmin ✔Where stories live. Discover now