35. فوج جنون

769 129 65
                                    


پنجره های مختلف باز شده که هرکدوم سرما رو به داخل میووردن رو بست و آهی کشید. نگاهش به سمت نقاشی روی دفترچه افتاد و بی اختیار درد زیادی رو توی ناحیه ی شقیقه هاش حس کرد. لعنت به این علامت مسخره که رسما بجز یه مشت تاریخچه ی بی معنی و سطحی هیچ چیز دیگه ای ازش توی اینترنت به چشم نمیخورد!

با چشم غره ای نگاه از شاهکار هنریش گرفت و به کاکتوس خمیده اش داد. غم به روی چشم هاش نشست و مثل هربار بخاطر علاقه ی شدیدش به نوازش همه چیز، خواست دستش رو جلو ببره و روی کاکتوس بکشه که در به صدا درومد و اون رو از انجام این کار احمقانه بازداشت.

دست رو هوا مونده اش رو عقب کشید و همونطور که به فرد پشت در اجازه ی ورود میداد، به حواس پرتش که داشت باعث نابودی انگشتاش میشد لعنت فرستاد.

با دریافت اجازه ی ورود، در باز شد و جین قدم به اون دفتر سرد گذاشت.

"با من کاری داشتین آقای مدیر؟"

نامجون که با دستش شروع به مالش شقیقه هاش کرده بود، با شنیدن اون صدای آشنا نگاهش رو بالا اورد.

"اوه جین اومدی؟ بیا بشین."

به مبل ها اشاره کرد و خودش هم به طرفشون رفت.

"بنظر خسته میای."

جین بعد از جا گرفتن روی یکی از مبل ها، آروم گفت و باعث شد لبخند محوی روی لب های نامجون بیاد.

"نه فقط بخاطر درگیری های مدرسه اس، معمولا آخرای ترم همیشه سرمون خیلی شلوغ میشه."

جین سری تکون داد و با اینکه میدونست اون گودی زیر چشمهای مرد خبر از چیز های بیشتری از مشکلات مدرسه و غیره میداد، اما چیزی نگفت.

"قهوه؟"

نامجون در حین برداشتن تلفن روی میزش پرسید و جین با لبخند کوچیکی موافقتش رو اعلام کرد.

"داشتی روی چی کار میکردی؟"

"یه سری از بدبختی های جدیدمون!"

"منظورت همون علامت‌اس؟"

نامجون روی مبل نشست و هومی کرد.

جین با کنجکاوی بیشتری پرسید: "چیزی هم پیدا کردی؟"

و نامجون نتونست توی دلش به کیوت بودن این مرد وقتی چشم هاش رو اینطور بیش از حد بزرگ میکرد، اعتراف نکنه!

"نه بجز یه سری تاریخچه ی مبهم چیز بدرد بخوری نبود."

"تاریخ؟ مربوط به تمدن خاصیه؟"

"آره، ظاهرا تمدن مصر. اون خیلی پیچیده اس و برعکس چیزی که ما فکر میکردیم هیچ معنی شیطانی‌ای نداره!"

جین با ابروهای بالا رفته نگاهش کرد و در سکوت منتظر ادامه ی حرفش شد. اما ذهن نامجون برای دادن هرگونه توضیحات مفیدی زیادی بهم ریخته بود پس برای انتقال راحت تر اطلاعات بلند شد و به طرف لپتاپش رفت. صفحه ی حاوی مقاله ی کوتاه و بی سر و تهش  رو باز کرد و اون رو به طرف جین که با تعجب نگاهش میکرد برگردوند.

Before I Fall || Yoonmin ✔Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang