36. تریتون

758 126 53
                                    

تخته گچی پر از انواع و اقسام اشکال شده بود، اشکالی که هرکدوم کاربرد و نقش مهمی رو توی موسیقی ایفا میکردن. بچه ها هرکدوم مشغول کاری بودن و بنظر میرسید تنها کسی که واقعا برای کلاس مشتاقه، خودش باشه!

درس امروزشون معرفی نت های یک گام بود و دبیر از بدو ورودش بی وقفه داشت حرف میزد. آهی کشید ... اگر این درس توی لیست علاقه‌مندی هاش نبود اونوقت میتونست یک ساعت و نیم مناسبی برای چرت زدن باشه! اما حیف که همه چیز با سیستم بدنی اون ناهماهنگ بود.

دست از وارد کردن اطلاعات روی تخته کشید و چشمهاش رو روی هم فشار داد.

"نت بعدی توی فاصله ی چهارم از نت پایه قرار داره که اصطلاحا بهش میگیم چهارم درست. همونطور که توی جلسه ی قبل راجع به اضافه کردن نیم پرده ها گفتیم، اگه به این فاصله هم یک نیم پرده اضافه کنیم، لقب چهارم افزوده یا تریتون به خودش میگیره ... این همون فاصله ی بحث برانگیزی هست که در تاریخ با به عنوان فاصله ی شیطانی ازش یاد میکردن که معادلش پنجم کاسته هم هست."

با صدای خمیازه ی فردی که پشت سرش نشسته بود، آقای یانگ ادامه ی حرفش رو خورد و با قدم های شمرده به طرفشون اومد.

"آه لوکاس، مثل همیشه! خودت میدونی که باید کجا بری نه؟"

لوکاس سریع خودش رو جمع کرد و از جاش بلند شد. تعظیم کوتاهی کرد و خوشحال از تحمل قیافه مدیر مدرسه به جای این درس لعنتی، خواست بیرون بره که آقای یانگ دوباره بلند گفت: "و شاید دلت بخواد وسط راه سری هم به دستشویی بزنی چون آب دهن راه افتاده روی چونه‌ات واقعا منظره ی ایجاد نکرده!"

صدای خنده ی بچه ها بلند شد و پسر کنار پنجره برای این بحث های تکراری-که گویا هر جلسه هم قصد تکرار شدن داشتن- چشمی توی کاسه چرخوند. لوکاس بدون انداختن نیم نگاهی به بچه ها تنها سرخ شده آروم سری تکون داد و با سرعت بیشتری از کلاس اون معلم نفرت انگیز فرار کرد.

"استاد چرا بهش میگفتن فاصله ی شیطانی؟"

بعد از بسته شدن در، دختری از انتهای کلاس برای برگردوندن بحث قبلی پرسید. آقای یانگ که هنوز هم بخاطر بی احترامی به کلاسش عصبانی بود آهی کشید و عینکش رو با نوک انگشت بالا داد.

"توی اون زمان با توجه به اینکه همه دوست داشتن فقط صداهای مطبوع رو بشنون، نتی که توی این فاصله قرار میگرفت همیشه صدای متضادی داشت بخاطر همین هم اون رو شیطانی میدونستن!"

نگاهش  و به کیبُرد کوچیک مقابلش که نمونه‌اش روی همه ی میز ها به چشم میخورد، دوخت و پوزخندی زد: "احمق های خرافاتی!"

"چیزی گفتی یونگی؟"

پسر سریع سرش رو به طرف نگاه ریز شده ی دبیرشون برگردوند و هول شده گفت: "ن-نه فقط داشتم حساب میکردم ببینم توی گام ماژور کدوم نت توی این فاصله قرار داره!"

Before I Fall || Yoonmin ✔Where stories live. Discover now