با صدای تقه های که به در اتاقش می خورد چشماش رو عصبی باز کرد ، خیلی دلش می خواست بدونه کیه که خوابش رو بهم زده
نامجون: کیههههه
صدای عصبیش نفس هر کسی رو از ترس بند می آورد البته این در مورد کوک صدق نمی کرد
در اتاقش باز شد و کوک اومد داخل و طلب کار و دست به سینه بهش نگاه کرد
نامجون دستی به صورتش کشید و لحن خشکی لب زد
نامجون: چیه ؟
کوک: بلند شو دوش بگیر صبحونه بخور مثلا امروز تولدت جناب آیس بعدشم آرایشگر خصوصیت میاد تا کاراش رو انجام بده
نامجون: باشه برو بیرون
کوک به لحن خشک نامجون عادت داشت و می دونست این لحن بعد از اینکه به خودش بیاد تبدیل به یه لحن مهربونم و نرم میشه
با رفتن کوک بلند شد ، شونه لختش رو مالید و کش و قوسی به نیم تنه لختش داد
از روی تخت بلند شد ، حوله اش رو از توی کمدش برداشت و وقتی در کند رو بست نگاهش به بدنش داخل آیینه قدی افتاد
بدنش با جای گلوله و چاقو و تتو تزیین شده بود ، تلخندی زد
توی کار اون زخمی شدن یه چیز عادی بود اما خب داغ گذاشت روی بدن یه پسر بچه ۱۲ ساله ..... فک نکنم
نفس عمیقی کشید و به سمت حمام رفت ، وارد حمام شد و در رو قفل کرد
وان رو از آب گرم پر کرد و یکی از توپایی که کف میکرد و داخل وان انداخت
شلوار و باکسرش رو در آورد و داخل وان نشست ، سرش رو به لبه وان تکیه داد و چشماش رو بست
حرف های دیروز تهیونگ ذهنش رو درگیر کرده بود ، تهیونگ راست می گفت
اون نیاز به یه جفت داشت ، جفتی که تمام عشق و علاقه ای که تمام این مدت توی وجودش دفن کرده بود
دوست داشت حس دوست داشتن یک نفر رو تجربه کنه ، دلش میخواست بدونه حس اینکه حاضری برای یه نفر همه چیزت رو فدا کنی چه جوریه
امیدوار بود سریعتر جفتش رو پیدا کنه تا از احساس گرفته تا پول و مادیات همه چیز رو به پاش بریزه
لبخندی به افکاری که توی ذهنش نقش بسته بود زد ، چشماش رو باز کرد
بلند شد و رفت زیر دوش و مشغول شستن بدن و موهای لختش شد........
از حمام بیرون اومد ، حوله کوچکی از توی کم برداشت و موهاش رو خشک کرد
از توی کمد یه تی شرت و شلوار مشکی و باکسر همرنگش رو در اورد و پوشید
موهاش رو شونه کرد و به حال خودشون ولشون کرد ، بعد از برداشتن گوشیش رفت پایین
از پله های عمارت اشرافیش پایین رفت ، وقتی به پایین پله ها رسید راهش رو به سمت آشپز خونه کج کرد
YOU ARE READING
ICE [Namjin]
Short Storyنام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهربونه اما از طرف پدرش مورد تحقیر و قراره میگیره و کتک می خوره حالا چی میشه اگر امگای آسیب دیده ما جفت...