47

676 74 1
                                    

از خجالت اصلا دلش نمی خواست حتی از زیر پتو بیرون بیاد ، وقتی چرت و پرت هایی که موقع هیت گفته بود رو نامجون براش بازگو کرده بود از خجالت آب شده بود

توی هیچ کدوم از هیت هاش اینقدر لوس نشده بود که این دفعه شده بود

نامجون: جین یا همین الان میای بیرون یا باهات قهر می کنم

نامجون دلش برای امگاش تنگ شده بود هر کاری کرده بود جین راضی نشده بود از زیر پتو بیاد بیرون و آخر سرهم مجبور شده بود تهدیدش کنه

جین با تردید فقط تا جایی که چشم هاش معلوم باشه سرش رو بیرون آورد و به آلفای اخموش که دست به سینه بالا سرش ایستاده بود نگاه کرد

جین: نامی

با لحن مظلومی صداش کرد که باعث شد نامجون نتونه بیشتر از اون اخمو بمونه

لبخندی روی لبش نشوند و روی تخت دراز کشید ، پتو رو کنار زد و بغلش رو باز کرد

جین توی بغل بزرگش خزید و لپش رو به گردن نامجون مالوند

نامجون: عزیزم من اونارو نگفتم که خجالت بکشی ، فقط خواستم بگم رفتارات خیلی کیوت بود همین

جین: نوچ کیوت نبود آزار دهنده بود ، رفتارایی که گفتی خیلی لوس بودن

نامجون: کی از یه امگای کیوت که مدام ناز می کنه و لباش رو غنچه می کنه بدش میاد هوم ؟

جین: همین کار کردنی که میگی خیلی از دهندست

نامجون گاز از لپ تپل و سفیدش که بد جوری توی چشمش بود گرفت

نامجون: قربونت برم من ، تو هر چقدر دلت خواست برای من ناز کن

بوسه ای روی جای گازش زد

نامجون: من همیشه نازتو می کشم باشه ؟ من عاشق موقع هایم که برام ناز می کنی

جین: واقعنی ؟

نامجون: آره شیرینم

لبای قرمزش رو بوسید و یه گاز آروم ازشون گرفت

نامجون: بریم لب ساحل؟

جین: بریمممم

با خنده بلند شدن تا آماده رفتن بشن  ....

دریا بر خلاف روز های اولی که اومده بودن آروم بود ، نزدیک به تب نشسته بودن و هر از گاهی آب به پاهاشون می خورد

صحنه قشنگی بود ، آسمون مشکی و بی انتها و دریایی که توی سیاهی شب گم میشد

به دلیل نبودن نور های مصنوعی ستاره ها خیلی خوب دیده میشدن و بعضی هاشون انگار به آدم چشمک میزدن

نبود ابر هم خیلی به دیدن ستاره ها کمک می کرد ، سرش رو روی شونه نامجون گذاشت

به املای زندگی شون فکر کرد ، همیشه انتظار داشت تجربه مارک شدنش بدترین تجربه عمرش باشه

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now