از ماشین پیاده شد ، به سمت ورودی ساختمان تجاری رو به روش رفت
توی این ساختمون تجاری آخرین طبقه یعنی بزرگترین و بهترین طبقه برای شرکت ساختگی نامجون بود
راهش رو به سمت آسانسور کج کرد و واردش شد ، امروز صبح کلی ناز امگای لوسش رو کشیده بود
جین بخاطر موضوع دیشب ( گذشته اش ) کلی باهاش حرف زده بود اما نامجون هر سری بهش گفته بود وقتش که برسه خودش بهش میگه
جین کمی ازش دلخور شده بود و اما خب بازم دلش نیومده بود بدون بوسه نامجون رو بدرقه کنه
وارد واحدش شد ، با دیدن یونگی که روی کاناپه مشکی رنگ اش کرده بود ابروی بالا انداخت
یونگی: صبح بخیر جناب ، یکم دیرتر میومدی
نامجون: جین ولم نمی کرد بیام
یونگی: دعواتون شد ؟
نامجون: نه اما جین ازم دلخوره
یونگی: چرا؟؟
نامجون: یونگی می خواد گذشتمو بدونه ، همش راجب جای داغ روی بدنم می پرسه
یونگی: چرا بهش نمی گی؟
نامجون: نمی تونم یونگی چون مطمئنم خیلی ناراحت میشه
یونگی: هههممم خود دانی
نامجون پالتوی بلندش رو در آورد و پشت میزش نشست ، یونگی هم کنارش نشست تا با هم یه سری کارها رو انجام بدن
مشغول کار بودن که گوشی نامجون زنگ خورد ، بی حواس گوشی رو برداشت
نامجون: بله ؟
& آیس؟
نامجون: خودمم
& اوه چه سعادتی
نامجون: شما ؟
& یه نفر که می خواد چشمات رو به هرزه بازی های امگات باز کنه
نامجون: زیادی گوه خوری می کنی مردک
& می تونی ببینی
همون لحظه فیلمی براش ارسال شد ، فیلم رو باز کرد که صدای آه و ناله توی دفتر پیچید
نامجون با چشمای لرزون به فیلم نگاه می کرد ، یونگی هم دست کمی ازش نداشت
گرگ هر دوشون زوزه می کشید و می خواست فرد پشت تلفن رو پاره پاره کنه
اما یه چیزی این وسط به نامجون آرامش میداد ، این جینیش پاکه
نامجون از این بابت مطمئن بود ، مطمئن بود جین هر کاری هم که ازش بر بیاد به الفاش خیانت نمی کنه
مطمئن بود جین دوسش داره ، مطمئن بود تنها آلفایی کن جین حاضره اونو لمس کنه آلفای خودشه ، مطمئن بود از پاکی امگاش مطمئن بود
![](https://img.wattpad.com/cover/342283863-288-k628896.jpg)
YOU ARE READING
ICE [Namjin]
Short Storyنام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهربونه اما از طرف پدرش مورد تحقیر و قراره میگیره و کتک می خوره حالا چی میشه اگر امگای آسیب دیده ما جفت...