38

706 73 5
                                    

از ماشین پیاده شد ، به سمت ورودی ساختمان تجاری رو به روش رفت

توی این ساختمون تجاری آخرین طبقه یعنی بزرگترین و بهترین طبقه برای شرکت ساختگی نامجون بود

راهش رو به سمت آسانسور کج کرد و واردش شد ، امروز صبح کلی ناز امگای لوسش رو کشیده بود

جین بخاطر موضوع دیشب ( گذشته اش ) کلی باهاش حرف زده بود اما نامجون هر سری بهش گفته بود وقتش که برسه خودش بهش میگه

جین کمی ازش دلخور شده بود و اما خب بازم دلش نیومده بود بدون بوسه نامجون رو بدرقه کنه

وارد واحدش شد ، با دیدن یونگی که روی کاناپه مشکی رنگ اش کرده بود ابروی بالا انداخت

یونگی: صبح بخیر جناب ، یکم دیرتر میومدی

نامجون: جین ولم نمی کرد بیام

یونگی: دعواتون شد ؟

نامجون: نه اما جین ازم دلخوره

یونگی: چرا؟؟

نامجون: یونگی می خواد گذشتمو بدونه ، همش راجب جای داغ روی بدنم می پرسه

یونگی: چرا بهش نمی گی؟

نامجون: نمی تونم یونگی چون مطمئنم خیلی ناراحت میشه

یونگی: هههممم خود دانی

نامجون پالتوی بلندش رو در آورد و پشت میزش نشست ، یونگی هم کنارش نشست تا با هم یه سری کارها رو انجام بدن

مشغول کار بودن که گوشی نامجون زنگ خورد ، بی حواس گوشی رو برداشت

نامجون: بله ؟

& آیس؟

نامجون: خودمم

& اوه چه سعادتی

نامجون: شما ؟

& یه نفر که می خواد چشمات رو به هرزه بازی های امگات باز کنه

نامجون: زیادی گوه خوری می کنی مردک

& می تونی ببینی

همون لحظه فیلمی براش ارسال شد ، فیلم رو باز کرد که صدای آه و ناله توی دفتر پیچید

نامجون با چشمای لرزون به فیلم نگاه می کرد ، یونگی هم دست کمی ازش نداشت

گرگ هر دوشون زوزه می کشید و می خواست فرد پشت تلفن رو پاره پاره کنه

اما یه چیزی این وسط به نامجون آرامش میداد ، این جینیش پاکه

نامجون از این بابت مطمئن بود ، مطمئن بود جین هر کاری هم که ازش بر بیاد به الفاش خیانت نمی کنه

مطمئن بود جین دوسش داره ، مطمئن بود تنها آلفایی کن جین حاضره اونو لمس کنه آلفای خودشه ، مطمئن بود از پاکی امگاش مطمئن بود

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now