7

1.1K 122 5
                                    

& جناب جئووونن

با داد استاد به خودش اومد

جین: معذرت می خوام استاد

& چون شاگرد خوبی هستی این سری اشکال ندارن

جین: ممنون استاد

استاد مشغول درس دادن شد و کوک با دهن کجی ادای استاد رو در آورد ، اون آلفای معمولی از هر فرصتی برای لاس زدن با جین استفاده می کرد

خب کمی حق داشت ، جین به خاطر زیبایی و کیوتی ذاتیش از امگاهای محبوب دانشگاه بود و هر آلفایی دلش می خواست اون رو تصاحب کنه

(گوه نخورید صاحب داره 😐🔪)

کوک: آلفای حشری بدبخت

جین: هی آروم می‌شنوه

کوک: به کتفم

جین: ببند تا خودم نبستم

&کلاس تموم شد همتون می تونید برید غیر از جئون سوکجین

جین چشمی از روی کلافگی چرخوند ، چرا اون آلفا دست از سرش بر نمی‌داشت

همه وسایلشون رو جمع کردن و تک تک بعد از تعظیم به استاد رفتن بیرون

با بی میلی کوله اش رو روی دوشش انداخت و به سمت استاد آلفا رفت ، تعظیم کوتاهی کرد

جین: کاری داشتین استاد ؟

& خب راستش رو بخواین شما دانشجوی با استعداد کلاس ما هستین ، دو هفته دیگه یه همایش آثار هنری برگزار میشه خوشحال میشم شما هم تشریف بیارین

جین: دقیقا چه روزی ؟

& آخر هفته برگزار میشه تا همه مهمون های مهم بتونن بیان ساعتش هم شش عصر تا دوازده شب هستش

جین: عاممم من باید با خانواده ام در میون بزارم بهتون اطلاع میدم

استادش کارتی که شماره اش روش بود رو به طرف جین گرفت

& این شماره منه لطفا در صورت اومدنتون بهم اطلاع بدین

و وقتی که جین داشت کارت رو ازش می گرفت خیلی نامحسوس دست جین رو لمس کرد

جین اخمی کرد و بعد از تعظیم کوتاهی سریع از کلاس بیرون رفت

به سمت کوک که منتظرش بود رفت و روی شونه اش زد ، کوک به سمتش برگشت و بعد از چک کردن جین پرسید

کوک: خوبی ؟ چکارت داشت ؟

جین: به یه همایش دعوتم کرد تا اونجا مخم رو بزنه

کوک:( با خنده ) دلم براش می سوزه

جین: منم بیا بریم تو حیاط می خوام باهات حرف بزنم

کوک: بریم

جین راجب چیزی که می خواست به کوک بگه مصمم بود ، دیشب تا صبح راجبش فکر کرده بود ، تحقیق کرده بود و در نهایت تصمیم گرفته بود

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now