خسته از چرت و پرتای هوانگ با اعلام اینکه کلاس تموم شده وسایلش رو جمع کرد. ،هوانگ قبل از اینکه از در بره بیرون رو به جین گفت
هوانگ: جناب جئون همایشی که بهتون گفته بودم این پنج شنبه است و از ساعت ۶ غروب تا ۱۲ شب ادامه داره گفتم یاد آوری کنم
و بعدش از کلاس رفت بیرون ، با رفتنش بعضیا بهش پوزخند زدن و سارا دختر سلیطه کلاس که یه بتا بود گفت
سارا: اخی استادمون عاشق شده
و به همراه دوستاش و کلاس خنده بلندی کرد ، جین پوزخندی زد
جین: اما متاسفانه تیزش به سنگ خورده محض اطلاع همتون من آلفا دارم
و بعدش بدون توجه به قیافه های متعجبشون همراه کوک که داشت از خنده ریسه می رفت از کلاس خارج شد
کوک خنده اش رو جمع کرد و نگاهش رو به رفیق اخموش داد ، جلوی جین رو گرفت و از گردنش آویزون شد
گوشه لبش رو محکم بوسید
کوک: چی شده جینی؟
جین لباش رو آویزون کرد و تو بغل کوکیش فرو رفت ، کوک بغلش کرد و موهاش رو نوازش کرد
کوک: چی شده عزیزم ؟
جین: اعصابم خورده ، اونقدر که دلم می خواد گریه کنم
مکثی کرد و با بغض ادامه داد
جین: کوکی من نامجونو می خوامممم
خب کوک برگاش ریخت
کوک: مگه تو بخاطر نامجون از خونه فرار نکردی پس الان این چه حالیه ؟
جین: من اشتباه کردم خبببب ، اینارو بیخیال من نامجونو می خوام
کوک خنده بلندی کرد و جین رو بیشتر عصبی کرد
کوک: خب زنگ بزن بهش
جین: واقعا؟ بد نمیشه
کوک: نه جینی تازه خوشحالم میشه
جین: باشه
جین تلفنش رو در اورد و شماره نامجون رو لمس کرد و گوشی رو دم گوشش گذاشت
نامجون: جانم
با پیچیدن صدای بم نامجون و کلمه ای که گفت دلتنگیش بیشتر شد
جین: نامجونی کجایی ؟
نامجون: الهی قربونت برم من بیرون دانشگاه منتظرم
جین: واقعا؟
نامجون: آره زندگیم
جین: اومدمممم
و تلفن رو قطع کرد و دست کوک رو گرفت و با عجله به سمت بیرون دانشگاه رفت
کوک: جینی یواشششش
جین: یکم سریعتر بیا دیگه
کوک: جین من یه کلاس دیگه هم دارم مرد حسابی
YOU ARE READING
ICE [Namjin]
Short Storyنام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهربونه اما از طرف پدرش مورد تحقیر و قراره میگیره و کتک می خوره حالا چی میشه اگر امگای آسیب دیده ما جفت...