انباری تاریک و کثیف اسکله متروکه ، بوی نفت و بنزین ، بوی نم و لجن
تنها یه لامپ و چند تا چراغ نفتی فضای تاریک انبار رو روشن می کرد اما خب فایده ای هم برای آلفای لروزن نداشت
انبار از بوی ترس آلفای چشم مشکی پر شده بود ، بدنش می لرزید و پارچه ای که روی چشماش بسته شد بود از اشک خیس بود
اون طرف دو آلفای سلطنتی روی دو تا صندلی نشسته بودن و با فندک های طلا کوب شده اشون بازی می کردن
صدای باز و بسته شدن فندک هاشون بیشتر از همه به تن آلفا لرز و ترس وارد می کرد
پشت دو الفای سلطنتی افرادشون بودن و منتظر دستور یا اشاره ای از سمت دو آلفا بودن
نامجون: جئون گئوم
با زمزمه بم نامجون آلفای معمولی لرز دیگه ای کرد
نامجون: حروم زاده در از تو هم هست ؟
یونگی: خوبه حالا هم خونته مردک
نامجون: یعنی اینقدر ترسو بودی که ..... بخوای این طور بدستش بیاری ؟ یعنی اینقدر بی عرضه بودی که نمی تونستی تن به تن با من مبارزه کنی ؟ هوم ؟
از روی صندلی بلند شد ، به سمت آلفای بسته شده رفت و چشماش رو باز کرد
با باز شدن چشماش و دیدن چهره خونسرد آلفای سلطنتی زبونش بند اومد
نامجون: جوابم رو بده حرومی یعنی اینقدر ترسو بودی ؟
گئوم: غ....غغ...غلط...طط...کردم
نامجون: اون که آره تازه..... گوه زیادیم خوردی
نامجون چاقوی ضامن دارش رو از توی جیبش در آورد ، با کشیدن ضامنش تیغه چاقو بلند شد
نامجون: دهنت رو باز کن اشغال حروم زاده
گئوم لباش رو کمی از هم فاصله داد
نامحون: یونگی
یونگی از سر جاش بلند شد ، به سمت اون دو رفت و پشت گئوم قرار گرفت
سر گئوم رو ثابت نگه داشت ، نامجون چاقوی تیزی رو گوشه لب گئوم گذاشت
با لبخند اعصاب خورد کنی شروع به بریدن کرد ، گئوم بدنش رو تکون میداد تا از شر نامجون و یونگی خلاص بشه
از ترس صداش در نمی اومد و فقط تکون های شدیدی به بدنش می داد
نامجون آروم آروم جوری که آلفا رو زجر بده از گوشه لبش تا گوشش رو بهم دوخت ( برید و پاره کرد )
نامحون: از بچگی علاقه خاصی به جوکر داشتم
با طرف سمت چپ صورتشم همین کار رو کرد ، آلفای معمولی بی حال خودش رو ول کرد
YOU ARE READING
ICE [Namjin]
Short Storyنام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهربونه اما از طرف پدرش مورد تحقیر و قراره میگیره و کتک می خوره حالا چی میشه اگر امگای آسیب دیده ما جفت...