40

720 74 3
                                    

چشمای خیسش رو با دستمال پاک کرد ، یعنی الفاش اینقدر از قضیه صبح ناراحت شده بود که تا الان حتی خونه هم نیومده ؟  یا حتی یه زنگ  بزنه ؟

از روی مبل توی اتاق بلند شد ، حوله اش رو برداشت تا یه دوش آب سرد بگیره بلکه یکم آروم بشه

وارد حمام شد ، حوله اش رو آویزون کرد و لباساش رو در آورد ، دوش آب رو باز کرد و روی درجه سرما تنظیم کرد

زیر دوش آب رفت و از سرمای آب لرزی کرد ، چند دقیقه ای همون طور زیر آب سرد موند

دلش نمی خواست سرما بخوره چون اگه سرما می خورد تبدیل به امگای لوس میشد و دوست نداشت تو اون دوره الفاش رو اذیت کنه

( بد بخت الفات عاشق لوس بودنته 😑🙄)

درجه ای رو روی گرما تنظیم کرد ، یه دوش کوتاه 15 دقیقه ای گرفت

با حوله تن پوش اومد بیرون ، از لباس خواب هاش یه ست مشکی برداشت

اون ست مشکی تضاد خیلی خوشگلی با پوست سفیدش داشت اما خب چه فایده ؟  الفاش باهاش قهر بود و این مسئله تو ذوقش میزد

با شنیدن صدای ماشین لبخندی زد ، الفاش برگشته بود ، روی تخت نشست تا وقتی الفاش میاد کمی با هم صحبت کنن.....

وارد سالن عمارت شد ، بوی شیرین امگاش توی تمام عمارت پیچیده بود و همین باعث شد نفس عمیقی بکشه

نگاهی به دستش انداخت ، حتما امگاش از این بابت ناراحت میشد

سری از روی تاسف تکون داد ، می دونست الان امگاش چه فکرایی درباره اش میکنه

اما حالش خراب تر از این بود که به این چیزا اهمیت بده الان فقط رایحه شیرین امگاش رو می خواست ، الان فقط بدن ظریف و کوچولوش رو می خواست تا بین بازو های بزرگش فشارش بده و اونو تو آغوشش حل بکنه

از پله ها با تنی خسته بالا رفت ، به اتاق شون رسید و در رو باز کرد

به امگاش که مثل فرشته ها روی تخت نشسته بود و با چشمای آبی بهش نگاه می‌کرد چشم دوخت

داخل شد و در رو بست ، جین از جاش بلند شد و به سمت الفاش رفت

بدون حرفی کت آلفا رو در آورد ، الفاش صبح که رفته بود یه پیراهن یقه اسکی پوشیده بود با یه کت بلند اما الان ؟؟ یه پیراهن سفید با یه کت و شلوار مشکی

نگاهش به دست الفاش افتاد و به ثانیه نکشید که بغض کرد

جین: دستت...چی شده ؟

با چشمای ترش تو چشمای آلفا نگاه کرد ، آلفا دو دستش رو بالا آورد و صورت تپل و سفید امگاش رو قاب گرفت

کمی خم شد و لباش رو روی لبای شیرین و نرم امگاش گذاشت

چشماش رو بست و گذاشت آرامشی که از وجود همسرش بهش تزریق میشه تمام وجودش رو بگیره

ICE  [Namjin]Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu