27

879 85 1
                                    

الفا خودش رو پایین تر کشید ، سرش رو درست جایی که قلب جفتش رو حس می کرد گذاشت

چشماش رو بست و وقتی دستای ظریف امگاش رای موهاش خزید آرامشی که دریافت می کرد چند برابر شد و باعث چشماش روی هم بیوفته

جین با لبخند کوچیکی موهای الفاش رو نوازش می کرد و خودش هم از نوازش موهای پر آلفا لذت می برد

نامجون خرخر آرومی کرد و سرش رو بیشتر به سینه امگا فشرد درست مثل یه توله گرگ

جین: حالا من تولم یا تو ؟

با حرف جین چشماش رو باز کرد و خنده بمی کرد  ، سرش رو بلند کرد و از روی لباس بوسه ای به نقطه ای که قلبش بود زد

نامجون: در هر صورت تو توله منی

و بوسه سریعی به بینی امگا زد ، جین خنده کوتاهی کرد و نگاهش رو به سینی روی میز عسلی داد

جین: بریم پایین برات گرمش رو بریزم این یکی یخ کرد

نامجون: بریم زندگیم

بلند شدن و جین سینی رو برداشت و با هم از اتاق رفتن بیرون و از راه پله پایین اومدن

یونگی با دیدن رفیقش که سر پا و سرحال بود لبخند آرومی زد و به سمتش رفت

بغلش کرد و شونه اش رو بوسید ، نامجون هم متقابلاً بغلش کرد و بوسه ای به شونه اش زد

یونگی: خوبی رفیق ؟

نامجون: خوبم ، می دونی که عادت دارم

یونگی: می دونم

البته کسی از مکالمه اشون چیزی متوجه نشد و اونا از هم جدا شدن

نگاهشون به اون سه تا توله افتاد که دوتاشون داشتن جین رو در حد مرگ می چلوندن

جین: یااااااا ولم کننیدددددد

جیمین: نوچچچچچ

کوک: نوچچچچچ

و به بغل کردنشون ادامه دادن ، تو همین حین تهیونگ از آشپزخونه بیرون اومد و با دیدن هیونگش به سمتش رفت

از پشت نامجون رو بغل کرد ، نامجون با حس رایحه تلخ دونسنگش لبخندی زد و برگشت

محکم بغلش کرد ، می دونست تا الان تهیونگ اونقدر استرس کشیده و ترسیده که حتی نتونسته بیاد بیمارستان

خودش می دونست چقدر برای تهیونگ عزیزه ، چند تا بوسه آروم روی سر اون توله آلفا زد و بغلش رو محکم تر کرد

ته: هیونگگگگ

نامجون: هیشششش تموم شد عزیزم

و بوسه دیگه ای به سر تهیونگ زد ، تهیونگ از بغل نامجون بیرون اومد و با دیدن صحنه پشت سرش خنده آرومی بعد از اون همه استرس کرد

جین: به جای اینکه بخندید بیاید اینارو از من جدا کنیددددد

تهیونگ و یونگی با خنده به سمت امگاهاشون رفتن تا اونا رو از جین جدا کنن

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now