12

1.2K 136 7
                                    

بالاخره هیتش تموم شد و به لطفش کاری که توی سوپر مارکت به دست آورده بود رو از دست داد

اما خوشبختانه توی یه کافه تونست کار پیدا کنه و خب نکته خوبش این بود که کافه یه خیابون بالاتر از خونه خودش بود

به لطف شیرینی هایی که قبلا درست کرده بود تونسته بود کار خوبی توی کافه پیدا کنه مسئول پخت شیرین و تزیین اون ها باشه

یک هفته از زمانی که فرار کرده بود می گذشت و بماند که تو این هفته کوک کلی از دستش ناراحت شده بود و گلگی کرده بود

کوک فهمیده بود که جین جفته آیسه و کلی به حین درباره اینکه نامجون اون طور که نشون میده نیست و از این جور چیزا گفته بود

هودی مشکیش رو پوشید و مرتبش کرد ، کپ و ماسک مشکیش رو هم گذاشت و جین مشکیش رو هم مرتب کرد

کوله اش رو برداشت و از خونه رفت بیرون ، کتونی هاش رو پوشید و رفت بیرون

به ساعتش نگاه کرد ، هنوز نیم ساعت مونده بود پس به موقع راه افتاده بود ، می تونست با تاکسی بره اما باید صرفه جویی میکرد

گوشیش زنگ خورد ، با دیدن اسم کوک تماس رو وصل کرد

جین: جانم؟

کوک: کجایی؟

دلیل لحن دلخور کوک رو می دونست پس ناراحت نشد

جین: دارم میرم سر کار

کوک: هیتت کاملا تموم شده؟

جین: اوهوم کاملا

کوک: باشه مراقب خودت باش ، خوب غذا بخور فعلا

جین: فعلا کوکی

و گوشی رو قطع کرد ، با رسیدن به کافه گوشیش رو خاموش کرد

از در رختکن کارگرا وارد شد که میشد پشت کافه ، هیچ کس توی رخت کن نبود پس سریع لباساش رو عوض کرد

لباس کارش یه پیراهن سفید مردونه با شلوار و پیشبند قهوه ای بود و یه کلاه قهوه ایم باید سرش میزاشت

لباساش رو پوشید ، ساعت و گوشیش رو توی کمدش گذاشت و درش رو قفل کرد و کلید رو توی جیبش انداخت

نفس عمیقی کشید ، استرس داشت

جین: تو می تونی جینی

و بعدش از در بیرون رفت ، وارد آشپز خونه شد و توی صف کارگرا ایستاد

بعد از حدود دو یا سه دقیقه رییسش اومد و همه تعظیم نود درجه ای کردن

& سوکجین لطفا بیا اینجا

با قدمای اروم به سمت رییسش رفت و کنارش ایستاد ، رییسش که یه بتای تقریبا پیر بود دستش رو روی شونه جین گذاشت

& ایشون جئون سوکجین هستن و از این به بعد به جمع ما اضافه میشن و شیرینی مخصوص کافه رو می پزن

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now