17

1.1K 121 3
                                    

بغل نامجون در اومد و به چهره مردونه اش نگاه کرد ،  فین فین کوچیک و کیوتی کرد که باعث شد نامجون خنده کوتاهی بکنه

جین: راست میگی ؟

نامجون: آره عزیزم با هم حلش می کنیم اگر بخوای از همین الان شروع می کنیم

جین: باشه از همین الان شروع کنیم

نامجون همون جا روی زمین نشست و جین هم به تبعیت ازش روی زمین نشست

نامجون: خب اول یه سوال

جین: باش

نامجون:در مورد همه این طوری هستی ؟ یعنی هر کسی که بخواد به صورتت دست بزنه همچین واکنشی نشون میدی؟

جین: درسته البته غیر از مادرم که اونم فک‌ کنم بخاطر اینه که همیشه خودش رو سپر من می کرد

نامجون: خیلی خوب ، جین می خوام‌ دوباره امتحان کنم سعی کن به چیزی فکر نکنی باشه قشنگم ؟

جین: باشه

جین با لپای باد کرده جوابش رو داد ، نامجون لبخندی از کیوتی امگاش زد

آروم و کم کم دستش رو به سمت صورت جین برد ، جین نگاهش روی دست نامجون زوم بود

یهو همه صحنه هایی که نباید جلوی چشماش اومد

( پدرش دستش رو با شدت بالا برد و روی صورت سفیدش فرود آورد و سیلی محکمی توی صورتش زد ، به محض اینکه سیلی اول رو حس کرد سیلی دوم رو سمت دیگه صورتش حس کرد و همین طور پشت سر هم سیلی به صورتش می خورد ....)


نامجون با دیدن صورت خیس جین دستش رو سریع پایین انداخت که جین با پایین اومدن پست نامجون به خودش اومد

نامجون بدن نرم و سبکش رو روی دستاش بلند کرد و روی پاهای خودش نشوند و سرش رو به سینه خودش فشرد

صدای هق هق های جین عین چاقو توی قلبش فرو می رفت ، امگاش آسیب دیده بود و نیاز به فرصت داشت

نامجون: عزیزم الان چرا داری گریه می کنی؟ هوم؟

جین: هق هق هق نمی دونم هق هق هق

نامجون: عزیزم ما فقط یه بار امتحان کردیم قرار نیست با یه بار چیزی تغییر کنه ما بازم انجامش میدم

جین سرش رو از روی سینه نامجون برداشت و با چشمای خیسش به چشمای نامجون نگاه کرد

با دیدن چشمای خیس امگاش قلبش فشرده شد

جین: برو ..... دنبال ..... یه امگای .... دیگه من .... نمی تونم.... امگای خوبی .....برات باشم


با دیدن اخم غلیظ نامجون سرش رو توی گردن نامجون مخفی کرد

نامجون:دیگه همچین چیزی نشنوم امگا

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now