32

863 78 5
                                    

توی آینه خودش رو چک کرد و لباسش رو مرتب کرد امیدوار بود الفاش خوشش بیاد

دلش می خواست امشب برای آلفاش یه شب خوب بسازه و بخاطر همین خجالتش رو کنار گذاشته بود و خودش رو برای آلفاش آماده کرده بود

نامجون داشت مهمونایی که تا خود خونه باهاشون اومد بودن رو بدرقه می کرد و بالاخره با رفتنشون هوفی از خستگی کشید

خیلی دلش می خواست بدونه برای چی تا اینجا دنبالشون میان ؟ مگه کار و زندگی ندارن ؟

همون طور که کراواتش رو شل می کرد از راه پله بالا رفت و نفس عمیقی کشید

نمی دونست وقتی وارد اتاق خوابشون میشه قرار با چه حالتی از امگاش مواجه بشه

سری از روی کلافگی تکون داد ، وقتی به اتاق شون رسید در زد و با شنیدن صدای امگاش در رو باز کرد

وارد اتاق شد و در رو بست ، نگاهش رو به امگاش داد اما ای کاش این کار رو نمی کرد

نفسش با دیدن امگاش توی اون لباس سفید و اون شرتک لی رفت

امگاش پاهاش رو روی هم انداخته بود و رونای سفید و تپلش رو سخاوتمندانه برای آلفا به نمایش گذاشته بود

سینه های برجسته اش از زیر لباس معلوم بود و تر قوه های بیرون زده اش حال نامجون رو خراب تر می کرد

جین با دیدن نگاه خیره الفا کمی خجالت کشید اما از سر جاش بلند شد و با قدمای آروم به سمت الفاش رفت

رو به روی آلفا ایستاد و دستاش رو دور گردن آلفا حلقه کرد ، لباش رو روی لبای آلفا گذاشت و آروم لبای آلفا رو بوسید

با بوسه امگاش به خودش اومد و دست رو دور کمر باریکش حلقه کرد، چشماش رو بست و بوسه رو عمیق تر کرد

لباشون رو از هم جدا کردن و دستای جین روی سینه عضلانی و سفتش سر خوردن

نامجون دستاش رو بالا آورد و صورت امگاش رو قاب گرفت ، بو سه ای به پیشونیش زد

نامجون: اگر امادگیش رو نداری اشکالی نداره زندگیم می‌تونیم بعداً انجامش بدیم ، مجبور نیستم همین امشب انجامش بدیم

جین: من می خوامش نامجون ، می خوام باهات یکی بشم

غرش های خوشحال الفاش بلند شد و باعث شد لرز آرومی از بدنش بگذره

نامجون کتش رو در اورد ، دوباره دستاش رو قاب صورت امگاش کرد و لباش رو روی لبای امگا کوبوند

لبای امگاش رو آروم گاز می گرفت ، مک های محکمی به لبای درشت و شیرینش می زد

جین سعی می کرد جواب بوسه های نامجون رو بده اما خیلی موفق نبود پس به جای اون دهنش رو برای زبون الفاش باز کرد

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now