9

1.1K 129 7
                                    

یقه پیراهن سفیدش رو مرتب کرد و دستی به کت نسکافه ایش کشید

با صدای در با صدای سردش اجازه ورود داد ، آستین کتش رو مرتب کرد که صدای کوک توی اتاق پیچید

کوک: هیونگگگگ

نامجون: چیه توله

نامجون با خنده گفت و بغلش رو برای کوک باز کرد ، کوک به سمتش رفت و هیونگش رو بغل کرد

نامجون بغلش کرد و بوسه ای به سرش زد ، کوک از نامجون جدا شد و با نگاهی ذوق زده ای براندازش کرد

کوک: خیلی خوشحالم هیونگ

ته: پس فرض کن هیونگ چقدر خوشحاله

تهیونگ با خنده گفت و به جمعشون ملحق شد ، نامجون خنده ای به تهیونگ کرد و برای بار آخر خودش رو توی آینه بر انداز کرد

ساعت چرم قهوه ایش رو توی دستش انداخت و دستی به موهاش کشید

نامجون: خب من برم

ته: هیونگ حداقل با آگوست دی می رفتی

نامجون: آگوست دی الان از جایی که بوده رفته فرانسه

کوک: خب بزار ما بیایم این طوری خیلی یه جوری نیست هیونگ

نامجون: نگران نباش احساس بی کسی نمی کنم عزیزم

بوسه ای به لپ کوک زد و بعد از اون گونه تهیونگ رو بوسید و از اتاق رفت بیرون

تهیونگ و کوک با لبخند تا ماشین بدرقه اش کردن ، نامجون دستی براشون تکون داد و توی لیموزین مشکی نشست

در رو براش بستن و راننده هم سوار ماشین شد ، بادیگارد های هم که برای اسکورتش آماده شده بودن سوار ماشین ها شدن و با دستور آلفای سلطنتی ماشین ها حرکت کردن

نامجون لبخند کمرنگی روی لباش بود که نتیجه ذوق بیش از حد درونش بود

گوشیش رو در آرود و یه باره دیگه عکسی که از گوشی کوک کش رفته بود رو آورد و برای بار هزارم نگاهش کرد

چشمای آبی جفتش هوش از سرش می برد، اون چشمای آبی و درشت خیلی زیبا بودن درست مثل مروارید

نامجون: تمام تلاشم رو می کنم تا دل کوچولوت رو بدست بیارم

و بعد از اون بوسه ای به عکس زد و گوشیش رو توی جیب داخلی کتش گذاشت.....

جو بدی داخل خونه حاکم بود ، تن همه از استرس می لرزید و همه به نقطه ای خیره بودن

می ترسیدن ، از واکنش آیس می ترسیدن از آیس هر کاری بر می اومد

جیونگ رسما تمام تنش می لرزید و بزوری گلوش خشک شدش رو با آب دهنش تر می کرد

جیهان نگران بود ، پسر کوچولوش الان چکار می کنه ؟ کجاست ؟ چی می خوره ؟‌چی می پوشه ؟ پیشه کیه ؟

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now