24

920 100 1
                                    

نگاهی به سر و وضع بهم ریخته اش انداخت ، ، تا حدودی خودش رو مرتب کرد و متاسفانه برای خون های روی لباسش دیگه کاری نمی تونست بکنه

به سوجین و یوجین نگاه کرد که دید رگ گردنشون از عصبانیت زده بیرون و عصبی نفس می کشن

ابرو هاش بالا پرید و به سمتشون رفت ،حالا که جین اینجا بود خیالش کمی راحت تر بود

یونگی: چتونه عین بادکنک باد کردین ؟

سوجین: هیونگ چرا اون دوتا باید اونجا تنها باشن؟

یوجین: اگه اون آلفای سلطنتی یه برای سرش بیاره چی ؟

یونگی با قیافه پوکرش بهشون نگاه کرد

یونگی: اولا اون بدبخت زخمیه دوما به شماها هیچ ربطی نداره حالا اون مراعاتتون رو می کنه هیچی بهتون نمی گه شماهام پررو نشین

سوجین: یعنی چی پررو نشین هیونگ؟

یونگی: الفاهای سلطنتی اصلا خوششون نمیاد هیچ آلفای به امگاشون نزدیک بشه چه هم خون چه غریبه در ضمن .....

به قیافه قرمز از عصبانیتشون پوزخندی زد

یونگی: زیادی باد نکنین وگرنه جوری یادتون رو خالی می‌کنه که ....

بقیه حرفش رو خورد و لیسی به لبش زد . نگاه تمسخر آمیزش رو از اون دوتا گرفت

یوجین: هیونگ مگه ما چکار کردیم که این طور باهامون رفتار می کنی؟

یونگی: اگه شما بی عرضه ها یکم فقط یکم اون پیر خرفت رو می ترسوندین الان این همه اتفاق پیش نمی اومد

سوجین: اگه این کار رو می کردیم مارو از خانواده طرد می کرد

یونگی: هیچ کس از طرد شدن توسط خانواده نمرده

یوجین: هیون....

یونگی: بسه دیگه ببندین

و دستی توی موهاش کشید و به دیوار تکیه داد......

لباش رو از روی لبای آلفا برداشت و این بار با چشمای سرحال آلفا مواجه شد

نامجون توی چشماش نگاه کرد

نامجون: دوباره بگو.....دوباره بگو امگای من

جین: دوست دارم مرد من

نامجون بغضی که از خوشحالی به گلوش چنگ می انداخت رو قورت داد و لبخند بزرگی زد

بوسه کوچکی روی لبای امگا زد ، جین سرش رو توی گردن آلفا فرو کرد و رایحه تلخش رو نفس کشید

جین: خیلی نگرانم کردی الفای من

نامجون: ازت معذرت می خوام زندگیم

جین: درد داری ؟

نامجون: رایحه ات برام مسکنه زیبای من

جین بوسه ای به گردن آلفا زد ، خودش رو جلوتر کشید و جایی بین کتف و گردنش که منشا رایحه اش بود رو به بینی آلفا نزدیک کرد

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now