41

703 67 4
                                    

از صبح که بلند شده بودن بعد از خوردن صبحانه تا الان که دو ساعت ازش میگذره نامجون عین بچه به جین چسبیده بود

مدام سرش توی گردن همسرش بود یا از جین می‌خواست تا رایحه اش رو بیشتر آزاد کنه

البته که امگاش با کمال میل هر کار ازش می خواست انجام میداد

جین با آوردن دوتا ماگ قهوه کنار نامجون نشست و بهش لم‌ داد ، نامجون بوسه ای به موهای مشکیش زد و عطرش رو بو کشید

جین امروز تمام کلاس های رو تعطیل کرده بود اونم به دو دلیل ، یک الفاش مهم تر بود دو همه کلاساش با وانگ بود

(‌همون استاد رو مخه 😑 )

نامجون به گردن پر از هیکی امگاش نگاه کرد , هیکی های روی گردنش اثر عشق بازی صبحشون بود

اما بازم انگار یه جای کار می لنگید ، اون هیچی ها به خوبی نشون دهنده این بود که جین آلفا داره و غیر از اونا روی گردنش مارک داشت

اما اینا نامجون رو راضی نمی کرد ، شیاد باید نشونه بزرگتری از خودش به جا می زاشت تا همه بفهمن جین ماله نامجونه

یه نشونه بزرگتر مثله ؟؟!!.....

مثل یه توله ؟؟!

با فکری که از ذهنش عبور کرد چشماش لحظه ای گرد شد اماااا فکر بدی هم نبود

فقط تصور جین با یه شکم گرد و قلمبه با یه روحیه لوس می تونست کاری کنه نامجون دلش بخواد جین همیشه حامله باشه

لبخندی از فکر توی سرش زد ، دستش رو دور جین حلقه کرد و دستش رو به سمت شکم نرم امگاش برد

دستش رو از زیر تی شرت امگاش رد کرد و شکم تخت امگاش رو نوازش کرد

جین ابروهاش بالا پرید ، می دونست نامجون دوست داره شکمش رو ناز کنه اما انگار این لمس با بقیه لمس ها فرق داشت و این فرق رو گرگ جین به خوبی حس می کرد

اما چیزی به روی خودش نیاورد و گذاشت الفاش ادامه بده و خودش رو بیشتر توی بغل الفاش ول‌ کرد

از سکوتی که توش بودن لذت می بردن که تلفن خونه زنگ خورد

جین بلند شد و گوشی رو برداشت ، با دیدن شماره مامانش گوشی رو جواب داد

جین: الو سلام مامان

جیهان: سلام پسرم ( فین ) خوبی ؟

جین: مامان چیزی شده ؟ چرا داری گریه می کنی ؟

جیهان: جنازه گئوم پیدا شده ، تقریبا هیچی از صورتش نمونده و واقعا وحشتناکه اگر می تونی با الفات بیا اگر نه که خودت بیا

جین: نمی دونم مامانم نامجون یکم حالش بده اگر شد میایم

جیهان: نامجون چرا ؟

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now