از ماشین پیاده شدن و نامجون سوییچ رو به یکی از خدمتکارا داد تا ماشین رو پارک کنه
به سمت جین رفت و دستش رو با دست سالمش گرفت ، بوسه ای به شقیقه اش زد
نامجون: بریم داخل ؟
جین: اوهوم بریم
به سمت ورودی رفتن ، از سه پله ای که بود بالا رفتن و وارد سالن شدن
سکوت و جو سالن خیلی ساکت و بد بود ، برادراش هر کدوم یه طرف نشسته بودن
یونگی و مادرش کنار هم بودن و پدرش روی مبل تک نفره نشسته بود
جین: مامان
مادرش رو صدا زد و به سمتش رفت ، جیهان با شنیدن صدای جین سرش رو به طرفش برگردوند و از جاش بلند شد
جین رو در آغوش کشید و رایحه شیرین پسرش رو بو کشید ، رایحه پسرش آرومش می کرد شاید چون به غیر از جیمین امگای دیگه اونجا نبود
جین: حاله عمه چطوره ؟
جیهان: بالاست ، جیمین داره بهش آرامبخش میزنم تا کمی بخوابه و کمتر بی قراری کنه
نامجون: تسلیت می گم
با صدای نامجون از جین جدا شد و به سمت نامجون رفت ، بغلش کرد و گونه اش رو بوسید ، نامجون هم متقابلاً بوسه ای به گونه جیهان زد
نامجون: کاری هست من انجام بدم
سوجین: ما هستیم نیازی به کمک تو نیست
با صدای سوجین نگاه تمسخر آمیزش رو بهش داد و همون نگاه تونست سوجین رو ساکت کنه
جیهان: نه پسرم ممنون
نامجون: اگر کاری از دستم بر می اومد حتما بهم بگین
جیهان: حتما می گم پسرم حتما
نامجون لبخندی زد و پشت جیهان رو نوازش کرد ، کیهان رو به جین کرد و گفت
جیهان: جین می تونی برای عمت یه سوپ حاضر کنی ؟
جین: حتما مامان
جیمین: اوه شماهام اومدید
به سمت جیمین برگشت و سری تکون داد ، جیمین بهشون رسید و جفتشون رو بغل کرد
جین: خوابیده ؟
جیمین: آره خوابه
جین: من می خوام سوپ بپزم بیا کمکم
جیمین: باشه بریم
جیمین و جین رفتن داخل آشپز خونه ، نامجون کت بلندش رو در آورد و آویزون کرد
به سمت مبل ها رفت و کنار یونگی نشست ، آستین های لباسش رو بالا کشید
ضربه آرومی به رون یونگی زد
نامجون: چه خبر ؟
یونگی: می بینی که جناب آیس ، فعلا عزا
بعد از تموم شدن حرفش پوزخندی زد که در جواب پوزخندی از نامجون دریافت کرد
YOU ARE READING
ICE [Namjin]
Short Storyنام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهربونه اما از طرف پدرش مورد تحقیر و قراره میگیره و کتک می خوره حالا چی میشه اگر امگای آسیب دیده ما جفت...