42

665 70 2
                                    

از ماشین پیاده شدن و نامجون سوییچ رو به یکی از خدمتکارا داد تا ماشین رو پارک کنه

به سمت جین رفت و دستش رو با دست سالمش گرفت ، بوسه ای به شقیقه اش زد

نامجون: بریم داخل ؟

جین: اوهوم بریم

به سمت ورودی رفتن ، از سه پله ای که بود بالا رفتن و وارد سالن شدن

سکوت و جو سالن خیلی ساکت و بد بود ، برادراش هر کدوم یه طرف نشسته بودن

یونگی و مادرش کنار هم بودن و پدرش روی مبل تک نفره نشسته بود

جین: مامان

مادرش رو صدا زد و به سمتش رفت ، جیهان با شنیدن صدای جین سرش رو به طرفش برگردوند و از جاش بلند شد

جین رو در آغوش کشید و رایحه شیرین پسرش رو بو کشید ، رایحه پسرش آرومش می کرد شاید چون به غیر از جیمین امگای دیگه اونجا نبود

جین: حاله عمه چطوره ؟

جیهان: بالاست ، جیمین داره بهش آرامبخش میزنم تا کمی بخوابه و کمتر بی قراری کنه

نامجون: تسلیت می گم

با صدای نامجون از جین جدا شد و به سمت نامجون رفت ، بغلش کرد و گونه اش رو بوسید ، نامجون هم متقابلاً بوسه ای به گونه جیهان زد

نامجون: کاری هست من انجام بدم

سوجین: ما هستیم نیازی به کمک تو نیست

با صدای سوجین نگاه تمسخر آمیزش رو بهش داد و همون نگاه تونست سوجین رو ساکت کنه

جیهان: نه پسرم ممنون

نامجون: اگر کاری از دستم بر می اومد حتما بهم بگین

جیهان: حتما می گم پسرم‌ حتما

نامجون لبخندی زد و پشت جیهان رو نوازش کرد ، کیهان رو به جین کرد و گفت

جیهان: جین می تونی برای عمت یه سوپ حاضر کنی ؟

جین: حتما مامان

جیمین: اوه شماهام اومدید

به سمت جیمین برگشت و سری تکون داد ، جیمین بهشون رسید و جفتشون رو بغل کرد

جین: خوابیده ؟

جیمین: آره خوابه

جین: من می خوام سوپ بپزم بیا کمکم

جیمین: باشه بریم

جیمین و جین رفتن داخل آشپز خونه ، نامجون کت بلندش رو در آورد و آویزون کرد

به سمت مبل ها رفت و کنار یونگی نشست ، آستین های لباسش رو بالا کشید

ضربه آرومی به رون یونگی زد

نامجون: چه خبر ؟

یونگی: می بینی که جناب آیس ، فعلا عزا

بعد از تموم شدن حرفش پوزخندی زد که در جواب پوزخندی از نامجون دریافت کرد

ICE  [Namjin]Where stories live. Discover now