جین گوشیش رو برداشت و با دیدن شماره مادرش لبخندی زد ، تماس رو وصل کرد
جین: الو سلام مامان
جیهان: سلام پسرم خوبی ؟ دادمادم خوبه ؟
جین: ( با خنده ) بله مامان هر دو خوبیم
جهان: خب خوبه
با مکث مادرش خودش پرسید
جین: مامان کاری داشتی ؟
جیهان: اووووممم می خواستم ببینم نامجون امروز کاری نداره؟ برای شب
جین: فعلا کاری نداره مامان اما ممکنه یه موقع براش کار پیش بیاد
جیهان: خیلی خب پس اگر کاری پیش نیومد شام بیاید اینجا
از لحن صحبت مادرش میشد فهمید یه چیزی رو پنهان می کنه
جین: مامان غیر از ما دیگه کی رو دعوت کردی ؟
جیهان: خب....خب....اه من دعوت نکردم عمت خودش، خودش رو دعوت کرد ، جین لطفاً امشب بیاید باشه ؟؟
جین: باشه مامان اگه نامجون اومد منم میام
جیهان: ممنونم جینی خب من دیگه برم به نامجون سلام برسون
جین: باشه مامان خداحافظ
با اخم محوی تلفن رو قطع کردو از جاش بلند شد ، کنار نامجون نشست و تو بغل بزرگ الفاش فرو رفت
نامجون هم با کمال میل همسرش رو بغل کرد و توی بغلش فشردش
نامجون: چی شد ؟
جین: امشب شام دعوت شدیم
نامجون: خیلی مایل بنظر نمی رسی ؟
جین: خانواده عمه ام هم دعوتن
نامجون: اوه خب تا ته قضیه رو خوندم
جین خنده ای کرد ، نامجون بلد بود از فکرای بد دورش کنه و بخندونتش
جین: نامجون خیلی دوست دارم
نامجون: اما من عاشقتم
دوباره خندید و بوسه ای به لبای الفاش زد و گونه اش رو به سینه عضلانی الفاش مالید
نامجون: می خوای بریم خرید ؟
جین: نوچ لباس دارم ، اصلا تو می تونی بیای؟
نامجون: معلومه که میام ، انتظار نداری که بین خانواده پدرت ولت کنم؟ هوم؟
جین: نوچ نداشتم
نامجون: کوک و تهیونگ رو هم دعوت کرده؟
جین: حتما اما به احتمال زیاد بخاطر بارداری کوک نیان
نامجون: شاید
جین: هوووممم اما عمه من آلفاست شاید نیان
نامجون: آلفاست ؟
![](https://img.wattpad.com/cover/342283863-288-k628896.jpg)
YOU ARE READING
ICE [Namjin]
Short Storyنام: یخ 💫 کیم نامجون ، آلفایی که بخاطر بی رحمی و سرد بودنش به آیس معروفه جئون سوکجین که بعد از پنج برادر آلفا امگا به دنیا اومده ، بسیار زیبا و مهربونه اما از طرف پدرش مورد تحقیر و قراره میگیره و کتک می خوره حالا چی میشه اگر امگای آسیب دیده ما جفت...