Part 74

1.4K 509 251
                                    


بعد از مکالمه ی نه چندان دلپذیرشون با جونمیون، پری جوون نتونست جلوی خودش و بگیره و بی توجه به نگاه کنجکاو بکهیون تا خارج از اتاق دنبالش کرد.

"چیزی لازم دارید سرورم؟"

جونمیون که جلوی محافظ ها و خدمه ی قصر دوباره به پوسته ی رسمی و خشک خودش برگشته بود، با احترام خطاب به چانیول پرسید و نیمه پری قد بلند با تردید روی پاهاش جا به جا شد. در نهایت زمزمه وار جواب داد:

"درمورد مسئله ای به کمکت نیاز دارم..."

پری سلطنتی از شنیدن این جمله متعجب شد، البته کمک نیاز داشتن چانیول خیلی طبیعی بود چون اون پسر به تنهایی حتی از پس ساده ترین کارها هم بر نمیومد! چیزی که باعث تعجب جونمیون میشد این بود که چانیول برای بیان درخواستش اون و تا بیرون از اتاق همراهی کرده بود درحالی که میتونست همون جا هرچیزی که میخواست و بگه. مگه اینکه قصد داشت درخواستش از بکهیون مخفی باقی بمونه! با چهره ای شبیه به علامت سوال پرسید:

"میشنوم؟"

به نظر میرسید چانیول هنوزم مردد بود، اما بالاخره گوشه ی لباسش که خیلی محکم بهش چنگ زده بود و رها کرد و قدمی به جلو برداشت. سرش و نزدیک گوش جونمیون برد و با اروم ترین لحنی که از خودش سراغ داشت درخواستش و بیان کرد.

و جونمیون چند دقیقه بعد که مشغول گشتن بین ردیف های بلند کتابخونه بود میفهمید چرا چانیول نمیخواست جلوی بکهیون حرفی بزنه! با حرص اخرین کتابی که به دستش رسید و روی کتاب های دیگه ای که به دست چانیول داده بود کوبید و بازدمش و صدادار رها کرد.

"فقط همین و کم داشتم که توی این سن بین ردیف کتاب ها دنبال رمان مستهجن برای ولیعهد سرزمینم بگردم!"

در عوض چانیول کاملا محو کتاب های توی دستش شده بود و توجهی به چیزی که جونمیون میگفت نداشت، بی حواس سری تکون داد و به ورق زدن یکی از کتاب ها ادامه داد:

"من در شرف ازدواجم، این چیزا برام خوبن!"

و به اینکه اخیرا اطراف بکهیون چقدر بی طاقت تر از همیشه شده اشاره ای نکرد. شاید عاشق شدن و درخشش چشم هاش روی اون هم تاثیر گذاشته بودن و اینطور باعث بیشتر شدن میلش نسبت به معشوقش میشدن؟ هرچی که بود، چانیول ترجیح میداد اطلاعات جامع و کافی نسبت بهش داشته باشه! ایندفعه واقعا بحث مرگ و زندگی بود!

پری سلطنتی تکونی به بال هاش داد و روی زمین فرود اومد، سمت چانیول که حالا دقیقا کنارش ایستاده بود برگشت و تقریبا التماس کرد:

"لطفا کار احمقانه ای نکن! میدونم حالا که عاشقش شدی تحمل کردن شرایط چقدر برات سخت تر میشه اما نباید بی فکر عمل کنی، درحال حاضر نگاه دو ملت به شماست و یه بچه ی ناخواسته اخرین چیزیه که الان بهش نیاز داریم!"

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora