Part 32

1.8K 504 110
                                    


قدم های محکمشو به سمتی میکشید که فکر میکرد میتونه ارامش از دست رفتشو اونجا پیدا کنه...مثل همیشه، ناراحتی پری سلطنتی رو به کتابخونه ی قصر کشونده بود...جایی که خلوت تر از همه ی نقاط قصر بود و معمولا هیچکس به جز کتابدار اونجا نبود که مزاحمش بشه...پری جوون کتاب مورد علاقشو برداشت و گوشه ای نشست تا با خوندن هر صفحه از اون کتاب، ارامششو ذره ذره برگردونه...اما فقط خودش میفهمید که ذهنش چقدر از اون کتاب دوره...

ذهنش جایی بین خاطرات قدیمیش گم شده بود...وقتی که به عنوان یه نوجوون تازه به دوران رسیده، تصمیم گرفته بود اطراف شهر پرواز کنه و به مردم نگاه کنه...نمیدونست اون زمان حواسش به چی پرت شد که اون شاخه ی درخت و ندید و روی زمین افتاد...اما اتفاقی که بعدش افتاد، دنیاشو عوض کرد...

دستی که به سمتش اومده بود و صدای ارومی که تمام توجهشو از درد گرفت و مال خودش کرد...

"حالت خوبه؟"

اون پسر چطور جرات میکرد با وجود لباس های اشرافی که پوشیده بود باهاش غیررسمی صحبت کنه و حالشو بپرسه؟ این رفتار برای جونمیون عجیب و در عین حال خیلی گرم و دوست داشتنی بود...اون هیچوقت خودشو لایق احترام دیگران نمیدونست چون کار مهمی نمیکرد! فقط یه پری کوچیک خوش شانس بود!

دست پسر دیگه رو گرفت و بلند شد...اگه توی قصر بود احتمالا از درد ناله میکرد ولی توی اون لحظه، ترجیح میداد نیروشو برای صحبت کردن با پسری که جلوش بود نگه داره...

"خوبم، ممنون"

"دیدم که افتادی، حتما دردناک بوده...اما انگار خیلی قوی تر از چیزی هستی که ظاهرت نشون میده"

جونمیون چندان به حرف هاش توجه نکرد...نگاهش از چشم های سبز رنگ پسر پایین رفت و روی کتابی که توی دست دیگه ش نگه داشته بود خیره موند...هفته ها بود که داشت از استادش میخواست بزاره اون کتاب و بخونه اما اون پری خودخواه بهش گفته بود برای خوندنش اماده نیست و نمیتونه مفاهیمشو متوجه بشه! اما اون پسر داشت میخوندش؟ به نظر نمیومد سنش بیشتر از خودش باشه پس چطور میتونست اون کتاب و بخونه؟ عادلانه نبود!

"اون کتاب...تو میخونیش؟"

نتونست خودشو کنترل کنه و در جواب تعریف پسر جوون فقط همین و پرسید...با توجه به لباس هایی که به تن داشت دانشجوی سال پنجمِ مرکز دانش بود...دقیقا هم سن جونمیون!

"این؟ اره...چند روزی هست که دارم مطالعه ش میکنم"

پری جوون جواب داد و جونمیون دوباره پرسید:

"متوجه ی نوشته های کتاب میشی؟ برات سخت نیست فهمیدنشون؟"

توی چشم های پری اشراف زاده، اون کتاب گنجی بود که از داشتنش محروم بود، پس کنجکاوی درموردش عادی بود نه؟!

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now