Part 44

1.7K 558 143
                                    


بعد از خروج مین سوک و چانیول از سالن و بسته شدن درهای بلند پشت سرشون، پسر چشم گربه ای با صدایی محکم دستور اماده کردن یه وعده ی غذایی بی نقص و داد و به چشم غره ای که بکهیون بهش رفت توجهی نکرد. از نظر مین سوک، بکهیون هیچوقت یه شخص احساساتی نبود و در نتیجه نمیتونست در مقابل معشوقش رفتار درستی نشون بده و احتمالا پری بیچاره رو از خودش میترسوند! پس مین سوک تصمیم گرفت از اخرین دقایقی که هنوز شبیه بکهیون بود استفاده کنه و اولین قدم و برای اون دو برداره.

بعد از اون هرکسی راه خودش و در پیش گرفت، مین سوک به اتاق بکهیون رفت و منتظر موند و بکهیون مهمونش و تا اتاقش همراهی کرد. وقتی به اقامتگاه موقت چانیول رسیدن مودبانه تعظیم کرد:

"تا قبل از اماده شدن غذا استراحت کنید. از این به بعد شاهزاده بکهیون مسئول پذیرایی از شما هستن پس بیشتر از این به حضور من نیازی نیست. ملاقات با شما باعث افتخارم بود."

چانیول تلاش کرد جلوی باقی خدمه و محافظین خندش و مهار کنه و موفق شد. اینکه بکهیون درمورد خودش مثل یه شخص غریبه صحبت میکرد خیلی عجیب و بامزه بود. پری جوون هم در جواب سرتکون داد:

"بابت تمام زحماتی که کشیدید متشکرم."

بکهیون بدون بالا اوردن سرش لبخند محوی روی لب هاش نشوند و اونجا رو ترک کرد. قصر به شدت محافظت میشد و توی اون ساعت از روز انجام دادن کارهای پنهانی واقعا سخت بود اما، بکهیون روش های خودش و داشت! اون تمام دوران کودکیش و توی قصر بازی کرده بود و با اینکه اون روزها خیلی دور به نظر میرسیدن اما بی نتیجه نبودن، به لطف شیطنت های کوچیکی که در گذشته انجام داده بود تمام مسیرها، میانبرها، اتاق های مخفی و نقاط کور قصر و میشناخت و چند دقیقه ی بعد بدون دیده شدن به اتاقش رسیده بود.

به محض ورود، مین سوک به سمتش اومد و غر زد:

"بالاخره اومدی!؟ فکر کردم قراره چند سال منتظرم بزاری!"

بکهیون میدونست که شخص مقابلش سعی در اذیت کردنش داره پس جوابش و نداد. هردو شیطان بالاخره به شکل خودشون در اومدن. مین سوک پوزخند زد:

"چه حیف که دیگه نمیتونم چهره ی بی نقصم و جایی به جز توی اینه ببینم."

این بار بکهیون هم پوزخند زد و با غرور جواب داد:

"منم همینطور! اما اینکه کسی به جای من تصمیم گیری نکنه ارزشش و داره که دیدن صورتم و به خاطرش قربانی کنم."

با شنیدن این حرف از بکهیون، شیطان با صدای بلند خندید:

"اینکه به جای تو چانیول و به یه وعده غذای خوشمزه دعوت کردم انقدر اذیتت میکنه؟ نکنه فکر میکنی ایده ی خوبی نیست؟ دوست نداری باهاش غذا بخوری؟ بیخیال! این چه سوالیه؟ معلومه که دوست داری اینکار و بکنی، فقط شجاعتش و نداری!"

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora