Part 79

1.3K 475 127
                                    

آرتی: معمولا اهل اهنگ معرفی کردن برای فیکام نیستم، ولی این قسمت و با گوش دادن به یه اهنگ نوشتم و احساس کردم بهش میاد پس اگه خوشتون میاد شماهم همراه خوندن این قسمت بهش گوش بدید.
Common – Zayn
***

بی توجه به چشم های حسود و بدخواه، پری و شیطانی که خودشون و به خاطر پیدا کردن همدیگه خوش شانس میدونستن زیر نور گرم افتاب بهاری نشسته بودن و از ارامش شیرینی که بینشون جریان داشت لذت میبردن.

در واقع از اول قرار بود به محض برگشتنشون به قصر پری ها، چانیول دوباره خوندن درس هاش و شروع کنه اما پری جوون به سرعت شروع به بهونه گیری کرد و بابت خسته بودنش از طی کردن مسیر طولانی غرغر و شکایت کرد. به خاطر جا به جایی از یه قصر به قصر دیگری و ازادانه گشت نزدن ناله کرد و گفت دلش برای هوای تازه و دیدن افتاب تنگ شده! مثل اینکه واقعا داشت بین دیوارهای بلند قصرها میپوسید و نمیتونست نفس بکشه!

به هرحال بکهیون نمیتونست همراه چانیول و بدون محافظت توی قلمرو پری ها پرسه بزنه و چانیول هم حاضر نبود به تنهایی جایی بره، تازگی ها طوری رفتار میکرد که انگار اگه لحظه ای چشم از بکهیون برداره کسی میاد و اون و میدزده! احتمالا عقلش و از دست داده بود که فکر میکرد کسی قدرت و جرات همچین کاری رو داره! هیچ احمقی مثل چانیول توی دنیا پیدا نمیشه که بی پروا و بدون ذره ای فکر سمت شخصی به خطرناکی بکهیون بره، اما در نهایت نمیشه نتیجه ی کارهای احمقانش و نادیده گرفت! چون حالا هردوشون توی یه عشق شیرین غرق شده بودن و نمیخواستن نجات پیدا کنن.

نتیجه ی غرغرهای چانیول که از نظر بکهیون بی نهایت شیرین بودن و شدیدا دوست داشت با یه بوسه ی طولانی و عمیق ساکتشون کنه اما به خاطر پری های محافظی که اطرافشون بودن و البته حضور پررنگ جونمیون نمیتونست این کار و بکنه پس خواسته ی قلبیش و توی تمام راه قلمرو شیاطین تا قلمرو پری ها سرکوب کرده بود، یه گشت و گذار توی باغ قصر پری ها و به نحوی یه اردوی مطالعاتی برای چانیول بود. اما داستان به همین جا ختم نشد و چانیول شروع به ناله و شکایت کردن کنار گوش بکهیون کرد چون با بدن و ذهن خسته توانایی پذیرش درس و نداشت، هرچند نظر بکهیون همچنان این بود که باید درس بخونن چون افراد زیادی توی محوطه ی قصر میتونست اونا رو ببینن و به این ترتیب همه میفهمیدن که چانیول داره از زیر مسئولیت هاش شونه خالی میکنه. تا اینکه چانیول یه پیشنهاد جالب داد:

"میتونیم هر کتاب دیگه ای بخونیم، کی میفهمه محتواش چیه؟"

البته بکهیون قرار نبود توی یه فضای باز و پیش چشم و گوش های زیادی که اطرافشون بودن برای چانیول کتاب های مستهجنش و بخونه! پس شرایط و به نفع خودش تغییر داد:

"پس من انتخاب میکنم چی بخونیم، هرچیزی که درمورد درس هات نباشه خوبه درسته؟"

توی این مرحله، چانیول مجبور بود قبول کنه چون اگه بیشتر بهونه میاورد ممکن بود تا همین بخش از معاملشون هم بهم بخوره و بکهیون منصرف بشه و برگرده سر موضع درس خوندن توی اتاق! از طرفی جونمیون به شکل خطرناکی به صحبت های درگوشی و اروم اون ها نگاه میکرد و چانیول میخواست زودتر اون نگاه مشکوک و خصمانه از روش برداشته بشه. در ضمن تا وقتی موضوع کتاب درسی نبود چیز بدی نمیتونست باشه درسته؟ بکهیون هم اونقدر بدجنس نبود که یه کتاب فلسفی براش بخونه چون هیچکدومشون همچین چیزهایی رو دوست نداشتن! پس با کمی تردید موافقت خودش و نشون داد.

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now