Part 83

1.5K 489 462
                                    


"دیر کردی!"

اون شخص از سایه ها بیرون اومد و وقتی به اندازه ی کافی بهش نزدیک شد، چانیول تونست برق چشم های سرخش و ببینه. شیطان نیشخند زد:

"چرا انقدر متعجب شدی؟ نکنه فکر کردی حرفی که زدم و فراموش کردم؟"

چانیول اون لحظه واقعا معنی حرف بکهیون و نفهمید، حتی متوجه نشد چه زمانی با شتاب سمتش رفت و بدن کوچیک شیطان و خیلی سخت توی اغوش خودش فشرد. اصلا نمیدونست در این حد دلتنگشه! حتی نمیتونست کلمه ای به زبون بیاره و فقط میخواست توی وجودش غرق بشه. تا باور کنه که اون برگشته، که کنارشه...

البته بکهیون هم اعتراضی نداشت، اون فقط اجازه داد اغوش گرم و راحت چانیول ارامش و بهش برگردونه. البته پری جوون اجازه نداد اون خلسه ی شیرین خیلی طولانی بشه، درحالی که صورتش و مثل یه گربه ی ملوس به گردن بکهیون میمالید زمزمه کرد:

"دلم برات تنگ شده بود، خیلی زیاد! دیگه نرو، نباید جایی بری، حق نداری بری!"

بکهیون تک خنده ای کرد و زمزمه وار جواب داد:

"اما من فکر میکردم تو کسی هستی که رفتن و خوب بلده، ببین چطور همه چیز برعکس شده!"

البته که بکهیون به چندین ماه قبل اشاره میکرد، وقتی که چانیول بهش گفته بود دیگه نمیخواد هرگز ببیندش و بعد ترکش کرده بود. اما اون زمان حالا چقدر دور به نظر میرسید! چانیول اعتراض کرد:

"من هیچوقت واقعا نمیخواستم از پیشت برم، حتی وقتی این و گفتم بازم با تویی که میدونستم تعقیبم میکنی حرف میزدم با اینکه قرار نبود جوابی بگیرم. یعنی متوجه نشدی چقدر بهت نیاز داشتم؟"

بکهیون خندید و به ارومی کمر چانیول و نوازش کرد:

"اره خیلی بهم نیاز داشتی، ازم به عنوان نقشه ی مسیریابی استفاده میکردی!"

چانیول هم به خنده افتاد اما بازهم بدون اینکه ذره ای از بکهیون فاصله بگیره به بحثشون ادامه داد:

"اینجوری نبود! من حتی به خودت دروغ میگفتم تا بیام تو رو ببینم، اون موقع فقط حسودیم شده بود چون نامزد داشتی. همین. اما بعد فهمیدم به جای فرار کردن باید رقیب و از دور خارج کنم و خودم بشم نامزدت!"

بکهیون کمی خودش و عقب کشید، فقط در حدی که بتونه صورت چانیول و ببینه. انگشت اشاره ش و روی لب های معشوقش گذاشت و بدون اینکه بتونه نگاهش و ازشون بگیره حرفش و تصحیح کرد:

"تو همسرمی!"

چانیول بوسه ای به انگشت باریک بکهیون زد و گفت:

"تا چند ساعت دیگه همسرت میشم."

بکهیون پوزخند زد و قبل از کوبیدن لب های مشتاقش روی لب های دلتنگ چانیول با کمی حرص به عنوان چاشنی زمزمه کرد:

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Место, где живут истории. Откройте их для себя