Part 66

1.3K 467 321
                                    


ماه کامل پشت ابرهای بارونی پنهان شده بود، اسمون برای لحظه ای روشن شد و بعد صدای رعد به گوش رسید. بکهیون هنوز نگاهش و از قلب اتشین درخت زندگی برنداشته بود، نمیتونست به درستی متوجه ی احساساتش بشه اما خوب میدونست که مجذوب اون قدرت باستانی شده. درخت زندگی کاری که از خودش بر نمیومد و توی یه چشم به هم زدن انجام داده بود و جون یه نفر و گرفته بود، بالاخره بزرگ ترین دشمن صلح از بین رفته بود و شیطان نمیدونست چطور باید شادی که توی قلبش حس میکرد و ابراز کنه. اگه مدتی قبل همچین اتفاقی می افتاد احتمالا برای گرفتن انتقامش به خودش افتخار میکرد اما حالا...حالا بکهیون یه هدف تازه داشت!

بکهیون مدت زیادی بود که دیگه به انتقامش فکر نکرده بود، اون حالا فقط یه چیز میخواست...فقط میخواست کنار چانیول بمونه و برای این که رویاش براورده بشه باید از جنگ جلوگیری میکرد، به هرحال که جنگیدن فقط هزینه های سنگین به بار می اورد و نه چیز بیشتری...اما اونا میتونستن همراه هم رشد کنن! اون میخواست کنار چانیول رشد کنه و بهترین بکهیونی باشه که تا اون لحظه وجود داشته...میخواست بکهیونی باشه که چانیول دوستش داره یا بهش نیاز داره، چون چانیول هم تمام چیزی بود که اون میخواست و دوستش داشت!

اما چانیول از طرف دیگه، نتونست خیلی افکارش و پرورش بده...برخورد قطره های سرد و بی رحم بارون با بال های زخمیش نفسش و توی سینه ش حبس کرد، سعی کرد نادیده ش بگیره اما در نهایت بال ها و بدنش و جمع کرد و از درد به خودش پیچید.

مثل این بود که وقتی هر عضوی از بدنش درد میگرفت، با دستش ماساژش میداد تا اروم بشه. اما وقتی دستش اسیب میدید باید چیکار میکرد؟ کدوم عضو بدنش دستش و نوازش میکرد؟ چانیول عادت کرده بود بال های بزرگش و تکیه گاه و سایه بان بدنش کنه اما حالا که بال هاش سوخته بودن باید چیکار میکرد تا بیشتر از اون درد نکشه؟

بکهیون خیلی زود متوجه ی مشکل چانیول شد. اخمی کرد، دستش و گرفت و به طرفی از درخت کشید که پشت به جهت برخورد قطره های بارون بود. با نگرانی به پوست سرخ و ملتهب بخشی از بال های چانیول خیره شد، اب برای بهتر شدن سوختگیش خوب بود اما نه اب بارونی که داشت کم کم دود غلیظی که هنوز توی هوا بود و میشست. اون نیاز به اب پاک تری داشت. با فکری که به سرش زد بی حرف یقه ی چانیول و گرفت و کمی پایین کشید تا صورت هاشون به هم برسه و سخت مشغول بوسیدنش شد!

دفعه ی قبل دقیقا توی همون چاله ایستاده بودن و برای اولین بار هم و بوسیدن، با این تفاوت که این بار هیچ کدومشون چشم های قشنگشون و نبسته بودن و از بوسه ی شیرین بینشون نهایت لذت و میبردن. اگه اون بار فقط با گرفتن دست های هم اب و برگردونده بودن پس میتونستن این بار با یه بوسه ی شیرین این کار و انجام بدن درسته؟ بکهیون با حس خیس شدن پاهاش بین بوسه لبخند زد.

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now