Part 60

1.4K 528 293
                                    


"بالاخره اومدی؟ حوصلم سر رفته بود."

چانیول بعد از وارد شدن فقط سر تکون داد و لبه ی تخت بکهیون نشست، خستگی توی ظاهرش مشخص بود و بکهیون نمیخواست اذیتش کنه با این حال نمیتونست جلوی خودش و بگیره و چیزی نپرسه.

"تا الان کجا بودی؟"

اینطور نبود که بکهیون رفت و امد چانیول و زیر نظر داشته باشه، بهرحال اون توی اتاقش حبس بود و فقط صبر میکرد تا چانیول بیاد پیشش و معمولا زیاد منتظر نمیموند. اما این بار به طرز عجیبی تمام روز تنها بود و میخواست بدونه چی باعث شده چانیول تا اون ساعت نتونه بیاد پیشش و چرا انقدر خسته به نظر میرسید؟

"یه دیدار طولانی و خسته کننده با پدربزرگم داشتم..."

البته، باید حدس میزد اینطور باشه! هیچی به اندازه ی صحبت کردن درمورد امور سیاسی نمیتونست چانیول و خسته کنه. بکهیون نمیخواست بپرسه اون دیدار در چه مورد بوده، احتمال میداد که بهش مربوط نباشه و از طرفی نمیخواست از طرف چانیول نه بشنوه. بهرحال اگه چیز مهمی بود چانیول بهش میگفت و نیازی به پرسیدن نبود!

"خیلی خسته به نظر میای، استراحت کن."

قبل از اینکه بکهیون از کنارش رد بشه دستش و گرفت و سعی کرد با لحنی پر انرژی جواب بده:

"نه لازم نیست، تو کل روز تنها بودی و حتما حوصلت سر رفته پس باید باهم وقت بگذرونیم."

شیطان چرخید و از بالا به پری جوون که نشسته بود خیره شد، پوزخند زد:

"واقعا؟ اما فکر نمیکنم با این حالی که داری حتی بتونی دستت و تکون بدی! فقط استراحت کن."

در جواب لحن دستوری جمله ی اخرش، چانیول با لجبازی صورتش و جمع کرد و دست بکهیون و کشید. وقتی شیطان ناغافل روی پاش افتاد با غرور ابرویی بالا انداخت:

"میتونم دستام و تکون بدم!"

با لبخندی از خودراضی روی صورتش، دست هاش و دور کمر باریک نامزدش حلقه کرد و اون و روی پاهاش بیشتر سمت خودش کشید. بکهیون درحالی که تمام اجزای صورت پری جوون و از نظر میگذروند دست هاش و دور گردنش حلقه کرد.

"باید وقتی بهت میگم استراحت کن به حرفم گوش بدی، با این حال تماشا کردنت وقتی فکر میکنی قدرت دستته جالبه...پس میذارم فکر کنی برنده شدی!"

بکهیون میتونست خیلی راحت خودش و از حبس دست های قدرتمند چانیول ازاد کنه اما نمیخواست این کار و بکنه، وقت هایی که اون پسر با اعتماد به نفس رفتار میکرد و دوست داشت! با این حال نتونست جلوی خودش و بگیره و به خاطر این موضوع دستش انداخت، در نتیجه شاهزاده ی جوون با بدخلقی اخم کرد.

"اگه انقدر بخشنده ای که اجازه میدی دیگران برنده بشن نباید این و بهشون بگی، یکم متواضع باش!"

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now