Part 28

1.9K 532 251
                                    


برای لحظاتی، نگاه هردو پسر روی کتابی بود که توسط شاخه ها احاطه شده بود...تا وقتی که بالاخره، چانیول سکوت و شکست:

"تا کی قراره بهش نگاه کنیم؟ بریم برش داریم"

اما قبل از اینکه قدمی به جلو برداره دست شیطان مانعش شد:

"ممکنه یه تله ی دیگه باشه...اینجا یه مکان باستانیه چانیول، شوخی نیست"

"پس نقشه ی هوشمندانه ی تو اینه که انقدر نگاهش کنیم تا خودش پرواز کنه و بیاد تو دستمون؟"

با این حرف چانیول، چیزی به ذهن بکهیون رسید...پری جوون و عقب کشید و خودش جلو رفت:

"پرواز میکنم...اسونه!"

شیطان پرواز کرد و سمت کتاب رفت، خیلی زود متوجه شد که با وجود اون شاخه ها، نمیتونه کتاب و بیرون بیاره اما به محض لمس کردن یکی از اونها طوری که انگار به اتیش دست زده بود سوخت و دستشو عقب کشید...

"اگه حق با تو باشه و این یه درخت باستانی هوشمند باشه، فکر نمیکنم بتونیم بهش کلک بزنیم...میدونی؟ مثلا میتونیم ازش درخواست کنیم که اون کتاب و بهمون بده؟"

طبق معمول، پری جوون به محض باز کردن دهنش کنترلش و از دست داده بود و حواسش به بکهیون نبود تا وقتی که ناله ی دردمندی شنید و متوجه شد شیطان کف اون چاله افتاده...با عجله وارد اون بخش شد و پایین رفت تا وقتی که به همراهش رسید و متوجه ی دست های سوخته ش شد...

"با خودت چیکار کردی؟"

با عجله بطری نسبتا خالی ابشو در اورد و باقی مونده ی اب و روی دست های ملتهب شیطان ریخت...بکهیون از اون افرادی نبود که دردشو ابراز کنه...اون فقط چشم هاشو بسته بود و لبشو گاز میگرفت تا ناله هاشو خفه کنه و این چانیول و اذیت میکرد...میل عجیبی به محافظت از کسی داشت که وانمود میکرد به هیچکس نیاز نداره!

"وقتی کل درخت اتیش گرفته مشخصه که شاخه هاش نباید سرد باشن...چرا بهشون دست زدی؟"

دست های بکهیون و از ناحیه ی مچ نگه داشت و همونطور که پدرش همیشه براش انجام میداد، به ارومی روی بخش های ملتهب فوت کرد و امیدوار بود این کارش تاثیر داشته باشه...اما هردوشون با حس خیسی پاهاشون، به پایین نگاه کردن...به شکل جادویی، یه چشمه زیر پاهاشون درحال جوشیدن بود...هردوشون حباب های ریز اب و میدیدن که از زیر زمین بیرون میومد و خاک و خیس میکرد...

مثل همیشه، بکهیون کسی بود که اول به خودش اومد، اتصال دست هاشون و قطع کرد و روی اب دقیق شد اما همون لحظه، جوشش چشمه متوقف شد...

"این دیگه چیه؟"

چانیول نگاهشو بین دست هاشون و زمین خیس چرخوند و دوباره مچ های ظریف شیطان و نگه داشت...

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang