Part 67

1.4K 489 328
                                    


درسته که چانیول خودش پیشنهاد داده بود هرچه سریع تر پیش بقیه برگردن اما این فقط به خاطر نگرانی بیش از حدش بود، با اینکه پادشاه شیاطین دیگه خطری برای اون ها محسوب نمیشد اما هنوزم مرگش میتونست تاثیرات فاجعه باری روی روابط سیاسی بین دو قلمرو بذاره. اگه حتی یه بخش از نقشه ی بکهیون اشتباه پیش میرفت اجتناب از جنگ و درگیری غیرممکن میشد. هرچند برخلاف چانیول، بکهیون خیلی اروم بود. اون فقط یه جمله برای راحت کردن خیال چانیول گفته بود که چندان هم تاثیری نداشت.

"نگران نباش."

با این حال رفتارش به ارومی ظاهرش نبود، اون مثل همیشه احتیاط کرد و قبل از خروج از حیاط و برگشتن پیش پری ها و شیاطینی که پشت سر رهاشون کرده بودن جلوتر رفت تا از امن بودن شرایط مطمئن بشه. بعد از لحظاتی با پوزخندی کنج لب هاش برگشت و به چانیول اشاره کرد همراهش بیاد.

چانیول از دیدن شرایط بیرون از حیاط تا حدودی شگفت زده و متعجب شد. ده پری که همراه چانیول اومده بودن گوشه ای منتظر ایستاده بودن درحالی که شیاطینی که برای دستگیر کردن اون ها اونجا مونده بودن جلوی شخصی که پشت به اون ها ایستاده بود زانو زده بودن، چانیول صدای جونگده رو تشخیص داد.

"چطور جرات کردید شمشیرهاتون و به سمت متحدینمون بگیرید؟ نکنه قصد خیانت به سرزمینتون و دارید؟"

یکی از سربازها شجاعتش و برای گفتن جواب جمع کرد:

"اما، ما همراهان پادشاه هستیم. ایشون دستور دادن..."

جونگده با لحنی که از قبل جدی تر و ترسناک تر شده بود بین حرفش پرید و جواب داد:

"واضحه که شما به اشتباه متوجه ی منظور ایشون شدید! پدرم از خطرات این سفر اگاه بود، پس فرماندهی تمام ارتش شیاطین و به من سپرد تا در صورت نیاز برای محافظت کردن از ایشون اقدام کنم. متاسفانه من و همراهانم کمی دیر رسیدیم! کی فکرش و میکرد که همه ی شما در غیاب سرورم دست به همچین حماقتی بزنید؟"

برای صاف کردن صداش سرفه ی ارومی کرد و ادامه داد:

"اگه متوجه ی اشتباهتون شدید تسلیم بشید و به هم رزمانتون که بیرون قصر ایستادن ملحق بشید، در غیر این صورت به جرم خیانت مجازات میشید!"

محافظ ها با نگرانی به همدیگه نگاه میکردن، بعد از لحظاتی کسی که بینشون مقام بالاتری داشت تعظیم کرد و با احترام اعلام کرد:

"لطفا ما رو به خاطر بی احتیاطی و اشتباهمون ببخشید سرورم."

به دنبال اون، بقیه ی محافظ ها تکرار کردن:

"لطفا ما رو ببخشید سرورم."

اینطور نبود که اون ها واقعا قانع شده باشن، اما هر کسی که فقط یکم باهوش بود میتونست بفهمه که شرایط اصلا به نفعشون نیست! واضح بود که ولیعهد علیه پدرش شورش کرده اما کی حاضر بود وقتی مشخص بود برنده ی این ماجرا کیه به فکر وفاداری باشه؟ همه ی اون ها میدونستن مجازات خیانت چیزی جز مرگ نیست!

Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)Where stories live. Discover now