نیمه شب چانیول پنهانی وارد اتاق بکهیون شد، شیطان تمام شب توی تاریکی منتظر خبری از مین سوک بود و حتی لحظه ای چشم روی هم نذاشته بود. وقتی چانیول و دید که بدون تولید هیچ صدایی وارد اتاقش شد و پنجره رو بست به سمتش رفت. اون پری واقعا توی ورود و خروج های غیرمجاز پیشرفت کرده بود!
"چی شد؟ جونگده رو بردی پیش مین سوک؟ الان حالش خوبه؟"
چانیول سری به نشونه ی تایید تکون داد و دست های سردش و برای گرم شدن به هم مالید:
"خوب میشه، اون شاهزاده کارش توی درمان کردن زخم ها واقعا خوبه. تحت تاثیر قرار گرفتم!"
لبخند کوچیکی روی لب های شیطان شکل گرفت:
"اون مدت زیادیه که همچین کارهایی برای مین سوک انجام میده و واقعا توش مهارت پیدا کرده، مین سوک خوش شانسه که جونگده رو کنارش داره."
پس بکهیون درمورد رابطه ی اونا میدونست و با توجه به لبخند روی لب هاش که توی اون تاریکی به سختی قابل دیدن بود مشکلی با این موضوع نداشت، نتیجه گیری کرد. اما این یعنی مین سوک زیاد اسیب میدید، بکهیون چطور؟ بهرحال اون یه جاسوس بود و مطمئنا به ماموریت های خطرناک تر از زیر نظر گرفتن یه نیمه پری بی دست و پا رفته بود، پس اونم قبلا اسیب دیده بود؟ اما کی به زخم های اون رسیدگی میکرد؟! سعی کرد اون افکار و از ذهنش دور کنه، توی اون لحظه باید به چیزهای مهم تری رسیدگی میکرد. بحث و عوض کرد:
"بهرحال، چرا اینجا انقدر تاریکه؟"
شیطان شونه ی بی تفاوتی بالا انداخت:
"نمیخواستم توجه کسی رو جلب کنم، ممکن بود ازم بپرسن چرا نمیخوابم."
با اشاره ی بکهیون به خواب، پری جوون به یاد اورد که چقدر خسته س. واقعا دوست داشت بی توجه به همه چیز بخوابه اما نمیتونست، هنوز باید درمورد یه سری مسائل صحبت میکرد و سوال هاش و میپرسید.
"چند ساعت پیش انقدر عجله داشتم که نتونستم بپرسم، تو احتمال داده بودی که جون مین سوک به خطر افتاده باشه...چرا؟ مگه چیکار کرده که اونطور بهش صدمه زدن؟ انگار واقعا میخواستن بکشنش!"
معلومه که واقعا میخواستن بکشنش، درغیر این صورت چرا باید بهش حمله میکردن؟ چانیول همیشه حرف های بامزه میزد!
"نمیتونم تا وقتی خودش تایید نکرده از چیزی مطمئن باشم اما فقط یه نفر توی ذهنم میاد که قدرت برنامه ریزی قتل مین سوک و داره..."
نگاهی به چانیول انداخت و پری جوون خیلی زود متوجه ی منظورش شد.
"میخوای بگی کسی که میخواسته بهش صدمه بزنه..."
بکهیون حرفش و تصحیح کرد:
"نه فقط صدمه، اون میخواد به طور کامل مین سوک و از بین ببره و زمان خیلی مناسبی رو برای این کار انتخاب کرده."
YOU ARE READING
Winged Rabbit / خرگوش بالدار🐰✨ (Completed)
Fantasyخرگوش بالدار🐰✨ 📌چانیول همیشه یه ادم معمولی بود...اما درست یک هفته قبل از تولد بیست سالگیش کمردرد وحشتناکی گرفت...و معمولی بودنش فقط تا روز تولدش ادامه داشت و بعد...اون بال داشت! رمنس💕فانتزی🧚🏻♂فلاف😻امپرگ👼🏻 چانبک🔥سولی🦄شیوچن😈
