جونگکوک اجوما رو مجبور کرد تهیونگو بیدار کنه..
ولی تهیونگ اونقدر غر زد و زیر لب جیغ جیغ میکرد که میخواد بخوابه..
ولی مجبور بود بیدار بمونه..اجوما به تهیونگ کمک کرد صورتشو اب خنک بزنه..
تهیونگم سر لج و بی اهمیت با همون لباس خرسی و موهای فر خورده فقط دمپاییای خرسیشو پاش کردو از پله ها رفت پایین..رسید به سالن غذاخوری و دید همه نشستن و چی بدتر از این..
دنبال صندلی خالی میگشت...ولی مثل اینکه فقط و فقط وسط هیونگش و لی جونگ صندلی خالی بود..
با صورت اخمالو و درهم نشست همونجا و منتظر غذا موند..که لی جونگ گفت
_به نظرت نباید زمان خوابتو تنظیم کنی کوچولو؟
تهیونگ با چشمای خمار و بی تفاوت نگاش کرد
_کوچولو خیلی وقته بزرگ شده.....خوابم میومد خوابیدم..
نگاهشو گرفت که سر راه چشمش با چشمای به خون نشسته ی جونگکوک خورد..
ولی قرار بود اهمیتی نده..
پس فقط سرشو انداخت پایین..
اجوما و چند خدمتکار تازه کار دیگه بی سر و صدا غذاهارو روی میز چیدن..
تهیونگ فقط یه ذره توی بشقابش گذاشتو شروع کرد خوردن..وسط سکوت یهو لی جونگ گفت
_عا....تهیونگ...درست گفتم نه؟این لباساتو از بار با خودت اوردی؟اینقدر فانتزی و لاکچری؟..
بعدم خندید...
چابستیک توی دست تهیونگ فشرده شد...و از جاش بلند شد._خوشمزه بود...نوش جان..
بعدم با قدمای محکم ول کرد رفت...
هوسوک و جین به همدیگه نگاه میکردن که جونگکوک با لحن ارومی گفت_غذاتونو بخورید...
لی جونگ پوزخندی زدو سرشو انداخت پایین
_چقدر لوسه...طلبکارم هست..
جین اصلا از لی جونگ انتظار نداشت...
_لی جونگ....
ادامه ی حرفش توسط جونگکوک بریده شد
_هیونگ....لطفا چیزی نگو.
جونگکوک با دستمال دهنش رو پاک کردو بلند شد
_لی جونگ..بیا اتاقم..
لی جونگ فوری بلند شدو پشت سرش رفت..
جین کلافه هوفی کشیدو موهاشو با دست بهم ریخت
_هوسوک....دارم دیوونه میشم...از لی جونگ انتظار همچین رفتارای بچگونه رو نداشتم..هوسوک شونه ای بالا انداختو به صندلی تکیه داد
_منم...ولی تا وقتی جونگکوک بهش اهمیت میده همین ادامه داره..ولی ماهم باید هوای تهیونگو داشته باشیم.
هردو بلند شدنو رفتن توی سالن بزرگ عمارت..
![](https://img.wattpad.com/cover/291771879-288-k55245.jpg)
YOU ARE READING
Mafia!
Fanfictionاون همیشه کلمه ی انتقامو توی خشاب کُلتش حمل میکنه.... ولی من قسم میخورم که عاشقش کنم... ژانر: mafia, Drama, smut... کاپل: kookv، Namjin ❌دارای صحنه' محدودیت سنی❌