part 9

2.5K 361 15
                                    


لی جونگ رفت سمت اتاق جونگکوک...
اما نه تهیونگی در کار بود نه جونگکوکی...
دندوناش روی هم سابیده شد‌‌..
با صدای شر شر اب دستاش مشت شد..
نمیخواست تصور کنه با اون پسر بچه رفتن زیر دوش اب..یا شایدم توی وان توی بغل هم نشستن...
این اصلا براش جالب نبود‌...
جالب نبود که یکی خیلی زود جاشو پر کنه...

رفت پشت در حمومو عصبی در زد...
صدای اب مانع پخش شدن هرصدایی میشد..
بعد چند ثانیه ی کوتاه در نیمه ای باز شدو جونگکوک خیلی عادی گفت

_بله لی جونگ اتفاقی افتاده...

لی جونگ که فقط سر جونگکوک رو میدید چشم چشم میکرد که داخل رو ببینه...
در اصل دنبال تهیونگ بود..
ولی چیزی ندید...
این غیرممکنه...
با صدای جونگکوک به خودش اومد

_لی جونگ...باتوعم میگم چیزی شده؟..

لی جونگ یکم مِن مِن کردو بعد رفت عقب..

_ت..تهیونگ...اون کجاست اخه باهم.....

حرفشو ادامه نداد...
جونگکوک نگاهی به داخل انداختو تهیونگو دید که دستشو دور دهنش گذاشته و سرشو تکونی میده و التماس میکنه جونگکوک حضورشو لو نده...
جونگکوک لبخندی زدو در یک ان هم لبخندشو پاک کردو به لی جونگ نگاهی انداخت...

_تهیونگ رفت پیش جین هیونگ خوابید...گفت اونجا راحتتره...

لی جونگ انگار که نفس راحتی کشید
جونگکوک موهای خیس ریخته شده توی صورتشو کنار زد..

_حالا میتونم برم دوشمو بگیرم؟...لی جونگ بهت گفته بودم که خوشم نمیاد بدون اجازه کسی وارد اتاقم بشه و مزاحم خلوتم بشه....انتظار ندارم بخوام به توعم گوش زد کنم...

لی جونگ دست به سینه هیستریک خندید

_اها...بعد تمام قوانین عمارت توسط اون پسره ی پررو ی دخترنما لاس زن زیر پا گذاشته اصلااا مهم نیست...

تهیونگ با کلمه به کلمه ی حرفای لی جونگ کمر خم کرد...
جونگکوک اخم ترسناکی کرد

_لی جونگ....از اتاق من همین الان برو بیرون...همین الان....نمیخوام بدتر از این شه...

لی جونگ زیرلب حرفی زد که جونگکوک متوجه نشد..
بعدم از اتاق رفت بیرون..
جونگکوک فوری برگشت داخلو تهیونگو دید که سرشو پایین انداخته..

گمون نمیکرد حرفای لی جونگ برای تهیونگ زیاد مهم باشه...
رفت کنار وان و سر پسر رو بالا گرفت...
تهیونگ از فشار اینکه صدای هق هقاش به گوش لی جونگ نرسه صورتش قرمز شده بود..
پس تهیونگ شکننده تر از این حرفا بود..
جونگکوک اروم ولی حرصی فک تهیونگو فشار داد.

_گریه نکن تهیونگ گریه نکن...

تهیونگ سرشو داد عقب

_م..من میخوام برم ب..بخوابم..

Mafia!Where stories live. Discover now