part 27

2.2K 341 81
                                    

تهیونگ و لی جونگ روی نیمکت چوبی نشسته بودن..
تهیونگ پاهاشو تکون میداد

_خب...چی میخواستی بگی؟

لی جونگ یکم به سکوتش ادامه دادو بعدش گفت

_ببین.....رابطه ی من با افراد این عمارت چندین ساله اس..من نمیتونم تحمل کنم که جونگکوک دید خوبی نسبت بهم نداشته باشه..پس ازت انتظار دارم درستش کنی!

تهیونگ با تعجب برگشت سمتش..بعد از کمی فکر کردن به حرف لی جونگ پوزخندی زد

_کاشکی منم به اندازه ی تو پررو بودم..

با دل پر از جفت لی جونگ بلند شد که بره همون لحظه لی جونگ دستشو کشید رو به عقب...تهیونگ ناچار به سمتش کشیده شدو بخاطر سرعت بالای این اتفاق فاصله ی صورتاشون نزدیک به صفر بود..
تهیونگ خواست بره عقب که مچ دستش اسیر دست لی جونگ بود...لی جونگ توی صورتش حرف زد..

_فهمیدی چی گفتم؟..

تهیونگ با اخم بهش نگاه میکردو همچنان سعی در ازاد کردن دستش داشت..
حرصی لب زد

_این...این یه خواهشه نه؟..نمیخوام حرفتو به عنوان دستور بشنوم..

لی جونگ خواست حرفی بزنه که صدای جونگکوک هردورو از جاشون پروند..

_آفرین تهیونگ....آفرین..واقعا آفرین..

لی جونگ دست تهیونگو ول کردو از تهیونگ فاصله گرفت تا خودش رو به نوعی تبرعه کنه..

تهیونگ اب دهنشو قورت دادو برگشت سمت کوک...با دیدن جونگکوکی که عصبی به سمتش میومد میخواست فرار کنه..
چند قدمی رو به عقب برداشت..
که با سیلی محکمی که توی صورتش فرود اومد برق از سرش پرید...
بازم جلوی همون افراد خورد شد...
برای چندمین بار بود که جونگکوک روش دست بلند میکرد..
جین از اونور داد میزد.

_جونگکوککک اون که کاری نکرده بوددد ..

پسر معصومانه دستش رو روی جای سیلی که بی دلیل خورده بود گذاشت...صدای نفسای عصبی و پی در پی جونگکوک رو میشنید...

_م..من کاری نکردم...

جونگکوک تمام خشمشو توی صداش تزریق کرد

_اینو زدم تا حساب کار دستت بیاد کیم تهیونگ...تا تو باشی جرعت لاس زدن با این و اونو نداشته باشی...

چی؟..اون فکر میکرد تهیونگ و لی جونگ مشغول ساختن یه رابطه جدیدن؟..
بازم قربانی شده بود..
تهیونگ تنه ی محکمی به جونگکوک زدو از کنارش رد شد...دوید سمت عمارتو نصفه ی راه صدای گریش به گوش رسید..
نگاه عصبی جونگکوک روی لی جونگ قفل شد

_و تو....بار دیگه اطراف تهیونگ ببینمت...دوستی چندین سالمون رو فراموش میکنمو میدونی بعدش چی میشه....؟؟

لی جونگ حتی جرعت توضیح هم نداشت..
با تکبر سرش رو مخالف نگاه جونگکوک چرخوند..
جونگکوک با قدمای سنگین عقب عقب از لی جونگ فاصله میگرفت...
بعدم برگشتو سمت عمارت رفت..
جین بازوشو کشید

Mafia!Where stories live. Discover now