part 11

2.6K 364 90
                                    


پسرکوچیکتر عصبی و حرصی قدم برمیداشت...
بدون سلام کردن به کسی رفت توی اتاقشو درو بست....

‌رفت سمت سرویس بهداشتی اتاقشو چندباری به صورتش اب پاشید.‌...

با صدای باز و بسته شدن اتاقش همینطور که صورتشو با حوله ی عروسکیش خشک میکرد حرف میزد

_یااا...جین هیونگ واقعا امروز حالم بدههه

به محض برداشتن حوله از جلوی چشمش جونگکوکو توی اتاقش دیدو از ترس عقب رفتو خورد به روشویی..

_تووووووو....

جونگکوک کلیدرو توی قفل چرخوندو درو قفل کرد...

_هوم منم..

حوله رو با دقت تا کردو گذاشت سرجاش

_درو چرا قفل میکنی؟...مستر دیوونه...

جونگکوک دو سه دکمه ی بالایی لباسشو باز کردو نشست رو تخت..

_میخوام ببینم مرگت چیه؟..

تهیونگ با بی محلی شروع کرد شونه کردن موهاش

_مرگه من چیه؟...مرگ من توییییی!

صدای پوزخند جونگکوکو شنید...

_اها....فقط من نمیدونم اون پسر معصوم و حرف گوش کن و ترسو یهو کجا رفت..؟؟

تهیونگ چشماشو توی حدقه چرخوندو شونه ی توی دستشو کنار گذاشت...رفتو با عشوه نشست روی پای جونگکوک و انگشتای کشیدشو روی سیب گلوی جونگکوک کشید

_هنوزم همونم مستر...فقط برای تو مثل وحشیام..

بعدم در کسر ثانیه مودشو عوض کرد و از روی پای کوک بلند شد

_همینه که هست...

جونگکوک جدیدا پی برده بود اون یه هورنی کوچولوی بدبویه....
جونگکوک لبخند شیطانی زد.

_اهااا...که برای من اینجوری...حالا چون دیشب به اندازه ی کافی تقاص زبون درازیاتو دادی...اینبار ازت میگذرم...

بلند شدو از پشت خودشو به تهیونگ چسبوندو نگاهشون از توی اینه به هم قفل شد

_ولی....دفعه ی بد توی بدترین حالت تنبیه میشی!

تهیونگ توی بغل کوک چرخیدو لبخند فیکی زدو دستشو روی صورت جونگکوک گذاشتو یه نوازش کردو بعد یه چک خیلی اروم خوابوند تو گوش کوک..

_اینم برای تو مستر....حالا تشریفتو ببر بیرون..

جونگکوک که از کار تهیونگ منگ بود اخمی روی صورتش نشست چنگی به بوت خوش فرم پسر زد

_پسره ی گستاخ..

تهیونگ شوکه از حرکت جونگکوک نالید

_هییییی...اینکارتونو اصلاااا دوست نداشتم مسترجئون...همونطور که طبق دستوراتتون بود میخوام فاصلمو باهات رعایت کنم..

Mafia!Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang