به جیمین گفته بود چیشده....
تنها شخصی که راحت تونست کنارش بمونه جیمین بود...
سرش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشته بودو دستشو نوازش میکرد..._میشه دیگه گریه نکنی تهیونگی؟!
تهیونگ هنوز حاضر نشده بود چشماش رو باز کنه تا با دنیای تاریکش روبرو بشه...
_باشه....هق...دیگه گریه نمیکنم..
جیمین به پای گچ گرفته شده ی تهیونگ نگاه میکرد
_میشه بگی چرا مراقب خودت نبودی؟چرا این بلا سرت اومد؟
تهیونگ اروم دست آزادش رو بالا آورد و توی موهای جیمین فرو کرد
_مهم نیست...من فقط دلم برای دیدن خندیدنات تنگ میشه داداش!
جیمین بیصدا اشک میریخت..
_هعییی...تو قراره خوب بشی...یکمم قیافه ی داغونه منو نبین..
تهیونگ لبخند تلخی زد..
_عمو و خاله راشل خوبن؟نمیدونم چیکار کنم.. نمیخوام با کور بودنم اذیتشون بکنم...!
جیمین پشت دست تهیونگو به لپش فشار داد
_حالشون بده...نگرانتن...چی میگی تهیونگ...بزنمت؟
تهیونگ لب های خشک و سفیدشو تکون داد
_بگو نگرانم نباشن...هنوز زندم:)..مثل یه آدم دستپاچلفتی ام نمیخوام بیام خونتون...
جونگکوک به در تکیه داده بودو مکالمه ی دو پسر رو میشنید
_با من میاد جیمین...اینجوری خیال خودمم راحتتره...میخوام جلوی چشمم باشه!
جیمین سر بلند کردو جونگکوک رو نگاه کرد
_ولی شما که اینجا توی هتلید...؟
جونگکوک دست به سینه ایستاد
_اگه تهیونگ بخواد همینجا بمونه...همینجا براش خونه میخرم..!
تهیونگ سکوت کرده بود..
جیمین سری تکون داد_باشه ولی اخه...تهیونگ پیش شما راحته؟
تهیونگ پرید وسط حرفشون..
_نمیخوام سر بار کسی باشم...هی بخواد منو اینور اونور کنه...اصلا رهام کنین...
جونگکوک پوزخندی زد
_میبینی جیمین شی...یه لجبازیه که میترسم موهام سفید شه از دستش!
جیمین بخاطر روحیه ی تهیونگ هم که شده خندید
_انگاری پیش جونگکوک شی راحتی تهیونگ..باشه پس من مدام میام بهت سر میزنم..راستی...دانشگاهت تهیونگ...میخوای چیکارش کنی؟
تهیونگ آه کشید..
_هیچی...ولش میکنم!
جونگکوک اخمی کرد..
![](https://img.wattpad.com/cover/291771879-288-k55245.jpg)
YOU ARE READING
Mafia!
Fanfictionاون همیشه کلمه ی انتقامو توی خشاب کُلتش حمل میکنه.... ولی من قسم میخورم که عاشقش کنم... ژانر: mafia, Drama, smut... کاپل: kookv، Namjin ❌دارای صحنه' محدودیت سنی❌