part 41

2K 337 69
                                    

به جیمین گفته بود چیشده....
تنها شخصی که راحت تونست کنارش بمونه جیمین بود...
سرش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشته بودو دستشو نوازش میکرد...

_میشه دیگه گریه نکنی تهیونگی؟!

تهیونگ هنوز حاضر نشده بود چشماش رو باز کنه تا با دنیای تاریکش روبرو بشه...

_باشه....هق...دیگه گریه نمیکنم..

جیمین به پای گچ گرفته شده ی تهیونگ نگاه میکرد

_میشه بگی چرا مراقب خودت نبودی؟چرا این بلا سرت اومد؟

تهیونگ اروم دست آزادش رو بالا آورد و توی موهای جیمین فرو کرد

_مهم نیست...من فقط دلم برای دیدن خندیدنات تنگ میشه داداش!

جیمین بیصدا اشک میریخت..

_هعییی...تو قراره خوب بشی...یکمم قیافه ی داغونه منو نبین..

تهیونگ لبخند تلخی زد..

_عمو و خاله راشل خوبن؟نمیدونم چیکار کنم.. نمیخوام با کور بودنم اذیتشون بکنم...!

جیمین پشت دست تهیونگو به لپش فشار داد

_حالشون بده...نگرانتن...چی میگی تهیونگ...بزنمت؟

تهیونگ لب های خشک و سفیدشو تکون داد

_بگو نگرانم نباشن...هنوز زندم:)..مثل یه آدم دستپاچلفتی ام نمیخوام بیام خونتون...

جونگکوک به در تکیه داده بودو مکالمه ی دو پسر رو میشنید

_با من میاد جیمین...اینجوری خیال خودمم راحتتره...میخوام جلوی چشمم باشه!

جیمین سر بلند کردو جونگکوک رو نگاه کرد

_ولی شما که اینجا توی هتلید...؟

جونگکوک دست به سینه ایستاد

_اگه تهیونگ بخواد همینجا بمونه...همینجا براش خونه میخرم..!

تهیونگ سکوت کرده بود..
جیمین سری تکون داد

_باشه ولی اخه...تهیونگ پیش شما راحته؟

تهیونگ پرید وسط حرفشون..

_نمیخوام سر بار کسی باشم...هی بخواد منو اینور اونور کنه...اصلا رهام کنین...

جونگکوک پوزخندی زد

_میبینی جیمین شی...یه لجبازیه که میترسم موهام سفید شه از دستش!

جیمین بخاطر روحیه ی تهیونگ هم که شده خندید

_انگاری پیش جونگکوک شی راحتی تهیونگ..باشه پس من مدام میام بهت سر میزنم..راستی...دانشگاهت تهیونگ...میخوای چیکارش کنی؟

تهیونگ آه کشید..

_هیچی...ولش میکنم!

جونگکوک اخمی کرد..

Mafia!Where stories live. Discover now